دریاب وقت و دُریاب
مجموعه مربی شایسته
موضوع این کتاب وقت و گذر زمان است که با خاطرهای از یک روز خوش برای خاله میم جیم مطرح میشود.
خاله میم جیم می گوید: «چند روز پیش که موضوع قبلیمون تموم شد و من چون میخواستم وارد موضوع جدید بشم، زیاد برای برنامههایم سخت نمیگرفتم. مثلا تولد دو تا از بچهها بود، چند نفر پیشنهاد کردند تا براشون هدیه درست کنیم. من هم رفتم وسایل کاردستی رو آوردم و بینشون تقسیم کردم. نیمساعتی همینطوری کار کردن.
من هم همکاریشون را میدیدم و باهاشون گپ میزدم و کیف میکردم. بعد هم رفتیم توی حیاط و چند تا بازی باهم کردیم. بازی آخر هم جوری بود که دوباره بر میگشتیم توی کلاس.
مدت زیادی از آخرین باری که اون قدر کیف کرده بودیم، گذشته بود.
در این خاطره خاله میمجیم دارد از روزی میگوید که نفهمیده زمان چگونه گذشته و آن روز برایش بهترین روز بوده است. بهراستی چرا چنین شده است؟ اصلا زمان چیست و چگونه بر ما میگذرد؟ چه هنگام زمان برای ما که بهکندی می گذرد و چه وقتی بهتندی؟
موضوع را ابتدا خاله مطرح و بعد باباآینه گفتگویی را با او شروع میکند که برای درک این طور موقعیتها خیلی مهم است. اولین نکتهای که باباآینه در صحبت هایش مطرح میکند بحث ماهی و آب و شباهت آنها با زندگی ما است. او میگوید؛ ما مثل ماهی هستیم که توی آب است و آن را نمیبیند.
دور بر ما هم پر از چیزهایی است که وقتی داخلش هستیم آن را نمیبینیم. مهمتر از همه حواسمان نیست که چه تاثیری روی ما میگذارند. زمان هم یکی از آنهاست.
بعد وارد این بحث میشود که چگونه میتوان زمان را به شکل بهتری گذارند. او برای روشنتر شدن بحثش مکان را مطرح میکند. مباحثی که در فیزیک به شدت به هم وابسته هستند و اصلا یکی بدون دیگری معنا ندارد.
باباآینه میگوید اگر میخواهیم که زمان بر ما و بچه های ما بهتر بگذرد باید فکری به حال مکانی که در آن هستیم بکنیم. گاهی وقتها چیزهای بسیار ساده میتواند کلا حال و هوای کلاس و در نتیجه حال و هوای بچهها را عوض کند. دقیقا شبیه کاری که ادویه با غذا میکند.
درست است که بدون ادویه هم میشود غذا را خورد اما اگر غذا بهاندازه کافی مزهدار کنی چند برابر لذت میبری.
باباآینه به خاله میم جیم می گوید که چگونه میتوان با به کار بردن چیزهای ساده، روزها را برای بچه ها شادتر و مفیدترکرد. اولین اشاره او به برنامههای روتینی است که بچهها در مهد دارند. آنها صبح به مهد میآیند، بازی میکنند، چیزهایی یاد میگیرند سپس دوباره به خانه میروند. هیچ شکی نیست که این برنامهی روتین وقتی همیشه یکجور و یکشکل باشد هم بچهها را اذیت میکند هم خود مربی را.
باباآینه راهکارهای خوبی هم ارائه میدهد. البته مثل همه قسمتها باباآینه همه چیز را نمیگوید. او مثالهایی میزند تا ذهن خاله میم جیم فعال شود و راه و روشهای تازهای برای تغییر این روتین پیدا کند. بعد سعی کند همان را البته به شکلی خلاقانه در محیط کاری خود به کار ببرد. او در اولین خاطرهاش از روزی میگوید که یکبار به عنوان میهمان به مهدکودکی رفته بود و دید که چگونه بچهها بعد از نرمش صبحگاهی، وقتی برای خوردن صبحانه رفتند هر کدام مشغول کاری شد. انگار از قبل برای همهی کارهای بچهها با خودشان هماهنگ کرده بودند.
در واقع به نظر میرسید برای آنها مسئولیتی در نظر گرفتهشده. البته مربیان هم کنارشان بودند اما اکثر کارها را خود بچه ها انجام میدادند.
گفتگوهای باباآینه و خاله میم جیم از همان اول کتاب شروع میشود و تا انتها ادامه دارد. خواندن این گفتگو کمک بزرگی است برای مربیان که بتوانند لحظات کودکان را در مهدها پر از شادی و خلاقیت کنند.
پشت جلد
مسئله این بود که اصلا توجه درستی به زمان نداشتم. نه اینکه برنامهریزی نکنمها، اتفاقا هر روز کلی برنامه داشتیم که باید انجام میدادیم.
اما فکر نمیکردم طراحی زمانها بتونه اینقدر توی حال و هوای بچهها اثرگذار باشه.
تا باباآینه این رو برام روشن کرد…
نارین –
من به شخصه این کتاب رو به تمامی مربیان مهد پیشنهاد میکنم