ناخدا فلین و داینادزدان دریایی (نجات بلوط)
یک روز توی مدرسه فلین داشت نقاشی تازهی دایناسورش را رنگ میکرد، که متوجه شد مداد رنگیهایش کم است.
معلمش خانم پای گفت:«چرا نگاهی به انبار وسایل نقاشی نمیاندازی؟ فکر کنم ته انبار بازهم مداد رنگی باشد»
فلین در را باز کرد و وارد انبار شد. آنجا یک عالمه رنگ، مقوا و قوطی چسب بود. همینطور که میگشت صدایی به گوشش خورد؛ درست ته انبار و زیر یک پرده کهنه چیزی میلرزید و تکان میخورد. فلین تا پرده را کنار زد چشمش به یک ناخدای دزد دریایی واقعی افتاد.
ناخدا که گریه میکرد به فلین گفت کشتیاش به اسم بلوط را دزدیدهاند. اما دستتنها نمیتواند آن را پس بگیرد. فلین هم قبول کرد که همراه ناخدا استابل برود. اما وقتیکه خواستند راه بیفتند بقیه دوستانش هم به او پیوستند. آنها رفتند که کشتی بلوط ناخدا استابل را نجات بدهند.
نویسندگان هر وقت میخواهند داستانهای هیجانانگیز و پر ماجرا بنویسند، دقت میکنند که در چه زمان یا چه مکانهایی امکان وقوع ماجراهای عجیبوغریب زیاد است و چه موضوعاتی برای ماجراجویی و ایجاد هیجان بهتر هستند.
نویسنده این مجموعه سراغ دو موضوع بسیار هیجانانگیز و جذاب رفته است؛
-دزدان دریایی
-دایناسورها
امروزه اغلب کودکان در مورد این دو موضوع کتاب خوانده یا داستانهایی شنیدهاند. حتما بزرگسالان هم به این موضوعات علاقه دارند و آن را دنبال میکنند.
جالب است بدانید نویسنده به نکتهی خیلی مهمی در پرداخت این داستان توجه داشته است. آنهم پرهیز از جنبه خشونتآمیز این دو موضوع. او فقط به جنبه هیجانانگیز و جذاب موضوع توجه داشته است تا وقتی کودکی این داستان یا داستانهای دیگری مجموعه را میخواند در پایان احساس شادی و نشاط کند.
درست همانگونه که وقتی فلین و دوستانش از انباری وارد جهانی خیالی میشوند هنگام برگشت حس بهتری نسبت به خودشان دارند. اینکه آنها قهرمانان تلاش،کوشش، هوشمندی و زیرکی هستند.
مونا –
کتاب بسیار هیجان انگیز و جذابیه، تصویر سازیش هم جالب بود.
فرزان –
این مجموعه ناخدا فلین را پسرم خیلی دوست داشت و هربار منو مجبور میکرد براش بخونم .
سینا –
برای بچههایی که عاشق ماجراجویی هستند خیلی این مجموعه جذاب