این کتاب درباره دختربچه‌ای به اسم ایزی است که عروسکی به نام راسو دارد. ازنظر راسو زندگی خیلی خوب است اما ایزی این‌طور فکر نمی‌کند. ایزی از تاریکی می‌ترسد، از افتادن، از عنکبوت و… تا این‌که یک روز راسو گم شد.
بازهم یک قصه درباره‌ی ترس. کودکی آغاز رشد انسان است. از همین‌جاست که آسیب‌ها و ملایمات زندگی، آینده‌ی ما را می‌سازند. بسیاری از شکست‌‌ها و کامیابی‌های انسان، ریشه در درک یا عدم درک احساساتش در دوران کودکی دارند. از این رو اگر هزاران کتاب در مورد ترس‌های بچه‌ها بنویسیم، کم است.
این کتاب راه‌حل متفاوتی برای روبرو شدن با ترس نشان می‌دهد. کودکان در مواجهه با ترس‌هایشان می‌توانند ازآن عبور کنند و بهترین راه مواجهه مسئولیت پذیری آن‌هاست.

پشت جلد

ایزی از مه می‌ترسد؛ از سایه، از عنکبوت، حتی از دوست عروسکی او، راسو، هرگز نمی‌ترسد. هروقت راسو همراه ایزی است، ایزی می‌تواند برترس‌هایش غلبه کند…

تا این‌که راسو گم می‌شود! ایزی اگر بخواهد راسو را پیدا کند، باید خودش به تنهایی این کار را بکند.

درباره ایزی و راسو در کتابک