در اینترنت خواندم
اولین چیزی که در روز اول مدرسه نظر هانتر را جلب کرد؛ این نوشته بود:
*واقعیت یا شایعه*
بعد هم خانم اسکوروپسکی کتابدار خیلی جدی وارد کلاس شد و یک بغل کتاب را روی صندلی آقا دیکینسون گذاشت. هانتر سؤال کرد: «چه خبر شده است؟»
خانم کتابدار هم خیلی سریع جواب داد:
– این پژوهش مخصوص جستوجوگر خوبی مثل توست هانتر.
قبل از اینکه هانتر بتواند حتی بگوید جستوجوگر، کارمن وارد کلاس شد. او لقمه نیمخوردهی صبحانهاش را روی زمین انداخت و سریع برداشت و یک گاز دیگر زد. هانتر گفت: «آی ی ی، چندش»
کارمن هم گفت: «هانتر هریس، قانون پنج ثانیه را یادت باشد. پنج ثانیه طول میکشد تا باکتریها چیزی را آلوده کنند.»
آیا این حرف کارمن درست بود؟ او گفت که این نکته را در اینترنت خواندم. درصورتیکه هانتر هیچ اعتمادی به اینترنت نداشت. تا اینکه آقای دیکینسون درس را شروع کرد بعد هم از بچهها سؤال کرد که چه چیزهای درباره افراد مشهور میدانند. هرکسی چیزی گفت و کارمن هم گفت که بتهوون از کودکی ناشنوا بوده است. هانتر در این مورد هم با کارمن اختلافنظر داشت.
در ادامه داستان “در اینترنت خواندم” میخوانیم هانتر چگونه با جستجو و مطالعه درستی یا نادرستی حرفهای کارمن را ثابت کرد. اما موضوع داستان فقط این نیست. در واقع قرار است خواننده بداند آیا میشود به مطالب اینترنت اعتماد کرد؟ در مورد کتابها چی؟ فضای مجازی درست میگوید یا کتابها؟
امروزه با فراگیر شدن اینترنت و مهمتر از همه دسترسی عموم مردم ازجمله کودکان و نوجوان به آن، این مباحث بسیار مهم و قابل تأمل شده است. تا چه اندازه میتوان به اینترنت یا آنطور که در ایران گفته میشود به فضای مجازی اعتماد کرد؟
آیا این درست است که آنچه در فضای مجازی منتشر میشود بیشتر شایعه است و با حقیقت ارتباطی ندارد؟ چگونه میشود مطالب اینترنت و حتی کتابها را ارزیابی کرد؟ مهمتر از همه اینکه وقتی کودکان باخبرها یا شایعات دنیایی مجازی روبرو میشوند چه باید بکنند.
کتاب “در اینترنت خواندم” روش جالبی برای برسی این موضوع در نظر گرفته و آن را از طریق داستانی جذاب ارائه کرده است. از همان ابتدا در داستان، ما دو شخصیت داریم؛ یکی اعتماد چندانی به اینترنت ندارد و دیگری که هر چه را از فضایی مجازی میشنود دربست قبول میکند. این دو در پایان کتاب به درک بهتری ازآنچه تابهحال فکر میکردهاند میرسند.
کتاب نمیخواهد بگوید که فضایی مجازی بد است و فقط کتاب خوب است یا حتی برعکس بلکه میخواهد بگوید که هرکدام خصوصیات خاص خودشان را دارند. خیلی چیزها را نمیشود در کتابها دید و باید خواهناخواه سراغ فضای مجازی رفت اما اینکه چگونه با آن برخورد کنیم مهم است.
پشت جلد
هانتر هریس ازآن بچههایی است که جواب سوالهایش را در کتابها و مقالهها جستوجو میکند. وقتی معلمش، آقای دیکینسو، از کلاس چهارمیها میخواهد تا حقایقی دربارهی آدمهای مشهور پیدا کنند، کارمن پنا چیزهایی میگوید که با دانستههای هانتر همخوانی ندارد.
در این داستان، خانم اسکوروپسکی به دانشآموزان یاد میدهد در چه مواقعی باید به اینترنت مراجعه کرد و چگونه میتوان اعتبار اطلاعات آن را سنجید.
شمس –
خیلی کتاب پرباری بود ممنون
شقایق –
بسیار کتاب کاربردی بود.من نمیدونستم چندجلدی هست توی نمایشگاه اشنا شدم باهاش