آبنبات چوبی قرمز بزرگ
رابینا به اولین جشن تولد عمرش دعوتشده. او خیلی دوست دارد زودتر به این جشن تولد برود. آنجا، حتما به او و دوستانش خیلی خوش میگذرد.
اما از همان آغاز مشکلی سر راهش سبز میشود. خواهرش سانا هم میخواهد با او برود. مادر هم به این کار اصرار دارد. سرانجام با اصرار سانا مجبور میشود او را همراه خودش ببرد. در جشن تولد، او تنها کسی است که خواهر کوچکش را آورده و میداند از این به بعد بچهها او را به هیچ جشن تولدی دعوت نمیکنند.
در این داستان یک آبنبات چوبی قرمز بزرگ محور قصه است. آبنباتی که فقط برای خوردن نیست. نمادی از شیرینی و لذت زندگی است. گاهی وقتها فکر میکنیم اگر آبنباتمان را از دست بدهیم همهچیز نابود میشود.
از طرفی آنچه به نظر ما شیرین است، ممکن است در نظر دیگران جلوهی دیگری داشته باشد. داستان میخواهد به بچهها یاد بدهد، خودشان را جای دیگری بگذارند تا راحتتر آنها را درک کنند.
به برزگترها هم میگوید: کودکانتان را به عنوان یک فرد مستقل به رسمیت بشناسید، مرزهای آنها را رعایت کنید و خواسته هایشن را درک کنید. شخصیت کودکان با چنین رفتارهایی به درستی شکل میگیرد.
پشت جلد
رابینا به اولین جشن تولد زندگیاش دعوت میشود. اما مادرش که اصلا نمیداند جشن تولد چیست. به رابینا اصرار میکند که خواهر کوچکش را هم با خودش ببرد. خواهر کوچکش هم در جشن تولد حسابی برایش دردسرساز میشود.
داستان جذاب رخسانا خان، به همراه تصاویر چشم نواز سوفیا بلکال، اثری ارزشمند و سرگرم کننده دربارهی کشکمشهای خواهرانه است.
بیشتر بدانید
بلندخوانی زبان اصلی این کتاب در یوتیوب
بیشتر بخوانید
آبنبات چوبی بزرگ قرمز در کتابک
آقای معلم زهرابی –
بعضی کتاب داستانای کودک برای والدین هم آموزنده اس. مثل این کتاب. پر از مفهوم و پر نکته. مامان باباها بخرید و بخونید هم برای خودتون هم بچتون
ترنم –
داستان آموزندهای داره و تصویرسازی کتاب خوبه
الهه –
کتاب خوب و آموزنده ای بود، احترام به حریم خصوصی کودکان رو به خوبی مطرح کرده بود.
زردک –
چون تم کتاب زرد بود خریدم. زرد رنگ مورد علاقه منه
علی اکبر –
بدک نیست.
سهیلا –
عشق و محبت بین خواهر و برادر رو خیلی لطیف و ظریف گفته
فرشته –
دوسش نداشتم، پر از دعوا و حس بد بود
حدیث –
از سایت سفارش بدم چند روزه میرسه؟
ادمین –
اگر تهران تشریف دارید حداکثر تا ۲۴ ساعت.
مادر زهرا –
گاهی دخالت بزرگترها نمیگذارد بچه ها راه خود را پیدا کنند. باید باور کنیم که بچه ها بلدند راه خود را در مشکلات پیدا کنند. موضوع این داستان واقعا تامل برانگیز بود برای منه والد.
مامان گلی –
بعد از اینکه کتاب را برای گلی خواندم بلافاصله گفت مامان! رابینا خوب متوجه حال سانا شدا. خوب شد از مادرش خواست اصرار نکند. تاثیر داستان هم برای من و هم برای دخترم زیاد بود. تشکر میکنم از میچکا
هستی –
سلام این کتاب و تعریفشو زیاد شنیدم. از سایت سفارش بدم چند روزه میرسه؟
سارا –
هر مامانی باید این کتابو بخره
مهتاب –
من خریدم و به مامانم هم گفتم بخونه.