ما خیلی دوستت داریم، داگلی بغلی
یکی از روزهای آفتابی و قشنگ بود.
داگلی فکر کرد: «یک روز خوب برای وقت گذراندن با دوستان»
سپس بیرون رفت تا یک همبازی پید کند. اما هیچکس را پیدا نکرد. تا اینکه صدایی شنید و چشمش به دوستش فلاسی افتاد گفت: «سلام فلاسی. چطوری رفتی آن بالا؟»
فلاسی نفس عمیقی کشید:
«داشتم با دوست صمیمیام گوسفند کوچولو قایم باشک بازی میکردم و گیر افتادم. حالا هم او گمشده.
داگلی گفت: «نگران نباش»
بعد فلاسی را آرام روی زمین گذاشت. فلاسی هم برای تشکر داگلی را بغل کرد.
بعد بینیاش را بالا کشید و گفت: «کمکم میکنی تا گوسفند کوچولو را پیدا کنم؟»
داگلی گفت: «البته که کمکت میکنم.»
باهم راه افتادند تا بروند گوسفند کوچولو را پیدا کنند.
اینکه گوسفندکوچولو کجا رفته و چه اتفاقی افتاده در پایان داستان مشخص میشود پایانی که خیلی بامزه است.
یکی از عناصر مهم در داستان (چه داستان کودک و چه داستان بزرگسال) شخصیتهای آن است. شما داستانی را پیدا نمیکنید که شخصیت نداشته باشد. گاهی این شخصیت انسان است و گاهی حیوان. گاهی شئی و گاهی حتی خانه یا ساختمان، خیابان یا کوچه.
بهترین داستانها آنهایی هستند که شخصیتهای برجستهای دارند. شخصیتهایی که اگر کل داستان فراموش شود نام و نشان آنها فراموش نمیشود.
خیلی وقتها شده که خوانندگان ممکن است اسم بعضی از دوستان یا آشنایان قدیمی را فراموش کرده باشند اما اسم شخصیتهای یک داستان را نه همهچیز هم بستگی دارد به توانایی نویسنده در خلق شخصیتهای برجسته اصلاً بعضی از کتابها را با اسم شخصیتشان میتوان به یاد آورد. این شخصیتها گاهی حتی باعث حیرت نویسندگانشان هم شدهاند.
مجموعه داستان داگلی بغلی هم اینگونه است. اول از همه باید از خود داگلی یاد کرد. خرسی که فقط ظاهرش گنده است اما درونی بهشدت کودکانه و مهربانانه دارد. او را با بغل کردنهایش میشناسیم این بغل کردن فقط بهعنوان ابزار محبت نیست. خیلی وقتها جنبه حمایتگرانه هم دارد.
او اگر توانایی داشته باشد تمام دنیا را بغل میکند.
از او که بگذریم در هر قسمت شخصیتهای تازهای هم وارد داستان میشوند که بهاندازه کافی بامزه و جالب هستند. مثلاً در همین قسمت به خانم گاوها دقت کنید. این دو تا خانم گاو به هرکسی میبینند میلک شیک میدهند. آنهم با طعم خامه.
البته این را هم باید گفت مثل خیلی از کتابهای کودک نباید از نقش تصویرگر هم غافل شد. اوست که به شخصیتهای بامزهای که در ذهن نویسنده خلق شدهاند، شکل داده و زنده میکند.
به نظرم اگر این کتاب را به دست گرفتید بهراحتی از کنار تصاویر آن نگذرید و فقط دنبال این نباشید که بدانید بعدش چه میشود، کمی صبر کنید و با دقت بیشتری به چهره بانمک شخصیتها خیره شوید. شاید آنها ازبسکه جان دارند، حرف زدند. مثلاً همین دو تا خانم گاو وقتیکه دیدند چطوری نگاهشان میکنید به شما هم میلک شیک بدهند.
****به نظرم چیزی که کتاب داگلیبغلی را برجسته کرده، شخصیتهای متفاوت آن است. مهمترین شخصیت این داستانها همین داگلی است. بامزگیاش هم به بغل کردنش است. این بغل کردن فقط به معنی ابراز محبت نیست، نشانه بزرگی هم هست. داگلی اگر بتواند حاضر است تمام دنیا را در بغل گرم و مهربانش بگیرد. در داستانهای داگلی بچهها با تعامل، دوستی و محبت به دیگران آشنا میشوند.****
پشت جلد
گویا همه یک دوست صمیمی دارند، جز داگلی.
شاید چیزی که او دنبالش میگردد، درست جلوی چشمش باشد!
ثمین –
مفهوم دوست داشتن به معنی کنار آنها بودن و کنارت بودن رو قشنگ گفته بود
کوروش –
تمام کتاب های داگلی عالی هستند
ستاره –
واقعا کتابهای داگلی بی نظیر هستند خیلی خیلی دوستشون داشتم و به دوستام هم معرفی میکنم.