ما خیلی دوستت داریم، داگلی بغلی
ماجرا از این قرار است؛ یک روز که هوا آفتابی و دلچسب است داگلی بغلی فکر کرد امروز یک روز خوب برای گذراندن با دوستان است و رفت تا کسی را پیدا کند. دوستش فلاسی را که یک گوسفند است دید.
فلاسی هنگام بازی بادوستش او را گم کرده و توی دردسر افتاده بود. اما داگلی مثل همیشه آماده کمک کردن است.
به نظرم چیزی که کتاب داگلیبغلی را برجسته کرده، شخصیتهای متفاوت آن است.
مهمترین شخصیت این داستانها همین داگلی است. بامزگیاش هم به بغل کردنش است. این بغل کردن فقط به معنی ابراز محبت نیست، نشانه بزرگی هم هست. داگلی اگر بتواند حاضر است تمام دنیا را در بغل گرم و مهربانش بگیرد.
در داستانهای داگلی بچهها با تعامل، دوستی و محبت به دیگران آشنا میشوند.
پشت جلد
گویا همه یک دوست صمیمی دارند، جز داگلی.
شاید چیزی که او دنبالش میگردد، درست جلوی چشمش باشد!
نقد و بررسیها
هنوز بررسیای ثبت نشده است.