بدبوترین روز در باغوحش
همهچیز از یک روز گرم تابستان شروع شد.
از وقتیکه لولههای فاضلاب بیرون باغوحش میلتون میدو ترکیدند. رئیس باغوحش زمانی متوجه این اتفاق شد که گروهبان اداره پلیس میلتون میدو نفسزنان وارد دفتر شد و خبر دارد که اتوبوس ناپدید شده است. رئیس باغوحش اول فکر کرد که شاید عقل از سرگروهبان پریده. چطور ممکن است یک اتوبوس غیب شده باشد؟ اما بعد که از پشت پنجره دید چگونه اتوبوس توی گودال بزرگی فرورفته، متوجه ماجرا شد.
اتوبوس درست افتاده بود روی لولههای فاضلاب. مشکل بزرگ داستان هم از همینجا شروع میشود از اینجا که کسی نمیتواند برود دستشویی. کارمندان این امکان را دارند که از دستشویی عمومی شهر استفاده کنند اما حیوانات چی؟ با مدفوع شامپانزهها چه بکنند؟
با کوهی از تاپالهای که سوسمارها درست کردند چه کنند؟
میگویند داستانهای هرکس از جایی شروع میشود که زندگی تعادل اولیهاش را از دست بدهد و پایان هم وقتی است که یا به تعادل اولیه برگردد یا تعادل جدیدی ایجاد شود.
کتاب “بدبوترین روز در باغوحش” نمونه و مثال خوبی برای این موضوع است. با ترکیدن لوله فاضلاب گند و کثافت تمام باغوحش را برمیدارد.
اتفاقات بامزهای هم در آن میافتد که به طنز ماجرا کمک میکنند. مثلاً خانمی که مسئول سوسمارها است تاپالههای آنها را توی کیسهای میگذارد تا بعد بهعنوان کود استفاده شود یادداشتی هم در این مورد مینویسند اما چون خطش بد است شوهرش برداشت دیگری میکند و تاپالهها را جای کوفتهقلقلی که با کلم درستشده اشتباه میگیرد. و چند اتفاقات دیگر که همه مربوط به همان اتفاق اولیه یا به هم خوردن نظم اولیه است.
پایان کتاب “بدبوترین روز در باغوحش” هم جالب است؛ اینکه وقتی در باغوحش اینهمه گند و کثافت و حوادث عجیبوغریب رخ داده چه باید بکنیم؟
پایان داستان “بدبوترین روز” میگوید که حل مشکلات معمولاً همانجایی پیدا میشود که مشکل از آن جا شروعشده و البته نیاز به یک همکاری جمعی دارد.
پشت جلد
شِلِپ!
عجب بوی گندی!
وسط گرمترین روز سال، ناگهان صدای شِلِپی به گوش میرسد و چیزی میافتد…
صدای لولههای فاضلاب باغوحش است که از کار افتادهاند و حالا جایی نیست که مدفوع حیوانها در آن تخلیه شود!
آقای پیکلز، مدیر باغوحش (که از ناراحتی کبود شده) باید تصمیم بگیرد با این همه … چیز… چه کند.
پیش از این که شامپانزههای ناقلا آن… چیزها… را به طرفش پرت کنند!
چه ماجراهایی ممکن است اتفاق بیفتد؟
بیشتر بدانید
دو عنوان دیگر از این مجموعه در انتشارات میچکا به چاپ رسیده است.
حلما –
مجموعه زیبا و خواندنی بود.
تیارا –
خیلی مجموعه جالبی بود برای بچهها