




کتاب شاید چیزی زیبا
105,000 تومان
- نویسندگان: ایزابل کمپوی/ ترزا هاول
- تصویرگر: رافائل لوپز
- مترجم: میترا نوحیجهرمی
- پیشنهاد سنی ما: 5 سال به بالا
- موضوع: استعداد
شاید چیزی زیبا
مایرا عاشق نقاشی و خطخطی کردن است. اتاقش پر از رنگ و نقاشی است. روزی هنگام برگشت از مدرسه نقاشیهایی به هممحلیهایش هدیه داد. نقاشیهایی که مایرا هدیه داد، مطابق با شغل یا حال و هوای همان کسی بود که هدیه گرفت. تا اینکه به یک نقاش برخورد. از اینجاست که قصه زیبای “شاید چیزی زیبا” آغاز شد.
در قلب یک شهر خاکستری، دختری به نام میرا زندگی میکرد. مایرا عاشق خطخطی کردن و رنگآمیزی بود. هر وقت کاغذ سفیدی به دستش میرسید، به فکر فرو میرفت که چه چیزی روی آن بکشد. به همین خاطر، اتاقش پر از رنگ بود و قلبش سرشار از شادمانی. روزی به صاحب مغازهای در پایین خیابان، یک نقاشی از سیب هدیه داد. به خانم لوپز، یک نقاشی از گل تقدیم کرد. برای آقای ساکس، پرندهای را نقاشی کرد که در حال آواز خواندن بود. و برای آقای پلیس یک قلب کشید.
مایرا به این فکر افتاد که نقاشیای از خورشید را روی دیوار شهر بکشد. تا شهر اینقدر خاکستری و تاریک نباشد. تا اینکه با آقای نقاش برخورد کرد. وقتی آقای نقاش میخواست به نقاشی میرا نگاه کند، دستهایش را به شکل یک قاب دور صورتش گرفت، انگار که از پشت قاب دوربین به مایرا و نقاشیاش نگاه میکرد. او چیزی خاص در نقاشی مایرا دیده بود. بلافاصله قلممویش را درآورد و شروع به رنگآمیزی کرد.
مایرا و آقای نقاش دستبهکار شدند و شروع کردند به کشیدن نقاشیهایی روی دیوارها و حتی سطح خیابانهای شهر. کار آنها باعث شد دیگران نیز به آنها بپیوندند…
هنر دیوارنگاری و نقاشیهای شهری مدتهاست که در شهرهای بزرگ رواج دارد. این کار گاهی توسط نهادها و سازمانهایی که متولی زیباسازی شهر هستند، سفارش داده میشود و گاهی هم هنرمندان بهصورت خودجوش برای زیبایی شهرشان، به آن اقدام میکنند.
گاهی برخی از این هنرمندان نقاشیهای عجیب و غریبی در گوشه و کنار شهر، مخصوصاً جاهایی که در نگاه اول از چشم پنهان است، میکشند، بدون اینکه اسم خود را پای نقاشیها بگذارند. گاهی ماهها و سالها طول میکشد تا مردم بفهمند چه کسی این دیوارنگارهها را کشیده است.
بخش زیادی از توجه به رنگآمیزی دیوارها و نماهای ساختمانها و حتی کشیدن نقاشیهای مناسب، به نیاز انسانها در کلانشهرها برمیگردد. جامعه شهری مشکلات خاص خود را دارد: جنبوجوش زیاد، هوای آلوده و مشکلات دیگر باعث میشوند که فضای شهرها گاهی بهشدت خاکستری، تیره و دلسردکننده شود و حتی به افسردگی انسانها بینجامد. برای رهایی از این وضعیت، انسانها گاهی به درختکاری و ایجاد فضای سبز روی میآورند و گاهی هم از هنر کمک میگیرند.
داستان این کتاب نیز در همین راستا است. نویسندگان کتاب «شاید چیزی زیبا» در پایان کتاب توضیح دادهاند که داستان را بر اساس رویدادی واقعی نوشتهاند.
در پایان کتاب آمده است که محله ایست ویلیچ، که در نزدیکی شهر ساندیگوی کالیفرنیا قرار داشت، محلهای سرد، بیروح و خستهکننده بود. تا اینکه یک روز زن و شوهری به این محله آمدند.
آنها در خانه خود جلساتی برگزار کردند و افراد زیادی از همه قشرها، از پلیس گرفته تا بیخانمانها را به این جلسات دعوت کردند.
زن و شوهر به کمک اهالی محله، هنر دیوارنگاری را آغاز کردند. آنها کارهای بزرگی انجام دادند که سراسر جهان شناخته شد. نام این زن و شوهر رافائل و کندیس لوپز بود.
داستان کتاب «شاید چیزی زیبا» درباره دختری به نام میرا است که با کمک یک هنرمند، توانست محله و حتی شهر خود را زیبا کند. این کتاب، مانند بسیاری از کتابهای خوبی که برای کودکان نوشته میشود، شخصیت محوریاش یک کودک است. در واقع، ایده اولیه زیباتر کردن محله و شهر از ذهن میرا نشأت گرفت. او علاوه بر هنرمند بودن، بخشنده و مهربان نیز بود. نقاشیهایی که او به دیگران هدیه میداد، آغازگر حرکتی بزرگ در شهر شد.
مایرا قلب تپنده و نازنین شهر بود؛ شهری که در همان ابتدا با عنوان شهری خاکستری توصیف شد. اگر به شروع کتاب «شاید چیزی زیبا» توجه کنید، متوجه میشوید که چگونه اولین جمله به قلب شهر اشاره دارد؛ قلب شهری خاکستری که در دل آن دختری به نام میرا زندگی میکرد؛ دختری که عاشق خطخطی کردن، رنگآمیزی و در یککلام، هنر نقاشی بود. در همان ابتدا به اتاق میرا اشاره میشود که چگونه پر از رنگ بود و بلافاصله به قلبش که سرشار از شادمانی بود.
تصاویر کتاب نیز، مانند همه کتابهای خوب، در خدمت روایت و مضمون اثر هستند. در تصاویر، خانههای شهر سیاه، خاکستری و کوچک کشیده شدهاند، اما شخصیتها بزرگ و رنگارنگاند. به لباس آقای نقاش و همچنین میرا نگاه کنید: بدن آقای نقاش پر از خطوط رنگی است و لباس مایرا پر از گلهایی که بهار را یادآوری میکنند.
در یکی از فریمها، آقای نقاش را میبینیم که روی شهر ایستاده است، گویی با قلممو و سطل رنگش در حال پرواز است. هدف این بزرگنمایی این است که نشان دهد در یک جامعه شهری، با همه مشکلاتش، این انسانها هستند که میتوانند محیط خود را بسازند. درست است که ساختمانها از بتن و آهن ساخته شدهاند، اما اگر انسانها دستبهدست هم بدهند، میتوانند از آنها فراتر بروند.
پشت جلد
هنری که محلهای را تغییر داد؛
مایرا عاشق خطخطی کردن، رنگ و نقاشی کردن بود.
او با نقاشیهای زیبای خود به خیابانهای خاکستری و بیروح شهر جان تازهای بخشیده بود.
تا اینکه روزی مرد دیوارنگاری به آنجا آمد و با ورودش اتفاقات شگفتانگیزی را رقم زد.
او میگقت: «دوستان من، جهان بوم نقاشی شماست!»
دیدگاهها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.