تا خانه در باران
خداحافظ مامانبزرگ
مامانبزرگ گفت: خدانگهدار فرَنسی! مراقب خودتان باشید باران میآید، تا خانه خیلی راه است.
فرَنسی جواب داد: «مراقبیم. مگر نه مامانی؟»
مامان گفت: «بله حتماً»
به نظر میرسید ماشین قرمز کوچکشان تمام دل و جرئتش را جمع کرده و بیرون آماده ایستاده تا به جاده بزند.
اگر بپرسیم آغاز این داستان کجاست شاید در نگاه اول پاسخ این باشد: «خب معلوم است آنجا که فرَنسی میگوید خداحافظ مادربزرگ». این جملهی آغازین داستان “تا خانه در باران” است. اما به نظر من شروع داستان اینجا نیست.
شروع داستان تا خانه در باران، جایی است که ماشین قرمز کوچک تمام دل و جرئتش را جمع کرده و بیرون آمده تا به جاده بزند و مسافرانش را در هنگامهی طوفان و رگبار به خانه برساند.
اما داستان، قصه همین دو مسافر نیست. مسیر سفر، ماجراهایی که در بزرگراه اتفاق میافتد، آن ماشین بزرگ و سرعتش و … داستانهای موازی این قصه هستند.
قصه با تصاویری بارانی از داخل ماشین میگذرد؛ خرگوشی که دنبال سرپناه میگردد یا شاهینی که در آسمان شکارش را گمکرده. حتماً شکاری که گمکرده همین خرگوش است که اگر اینگونه باشد همین باران پردردسر است که نجاتبخش است.
قصهی کتاب “تا خانه در باران” دربارهی باران است. باران، لطف آسمان به زمین. همان که زمین را زنده نگه میدارد و شاهدش مادری است که زندگی دیگری در راه دارد.
پشت جلد
قرار است به زودی یک خواهر کوچولو گیر فرَنسی بیاید. ولی اسمش را چی بگذارند؟
فکرهای زیادی به ذهن فرَنسی میرسد! در مسیر طولانی خانه که با مادرش سوار ماشین است. زیر شرشر باران، شاید اسمی پیدا کنند که از همه بهتر باشد… .
بیشتر بخوانیم
نوشتههای باب گراهام برای کودکان بیشتر با تصویرگریهای خودش همراه است.
تصاویری که عینا به نوشته ها میآید و برای درک بهتر داستان به خواننده کمک می کند. او دقیقا می داند که چه چیزی را به مخاطب خود نشان دهد. شما را به اینجا و اینجا هدایت می کنیم تا با دیگر کتابهایش آشنا شوید.
بیشتر بدانید
برای آشنایی بیشتر با کتاب تا خانه در باران و شنیدن فایل صوتی کلیک کنید.
آنیتا –
کتاب به زیبایی و کاملا ملموس احساسات و موقعیت رو توصیف کرده
بسیار کتاب زبایی ست
باران –
هم داستانش زیبا بود هم باران باریدن
لیانا –
بعد از خواندن داستان باران آرزو کردم
مامان امیر –
خیلی جذاب بود.داستان لطیفی که خواننده کودک را به دنبال خودش میکشد.