
سمانه یک شیر توی خانه داشت. یک روز صبح که میخواست برود مدرسه دید آقاشیره خواب است. او را بیدار کرد و گفت: «بلند شو تنبل خان مدرسه دیر شد.»
آقاشیره پرید روی کول سمانه و گفت: «آخ جون مدرسه! من از مدرسه خیلی خوشم میآید.» بعد باهم راه افتادند.
سر راه شیر و کیک خریدند. سمانه خریدش را داد دست آقاشیره تا نگه دارد اما به او گفت که آن را نخورد. آقاشیره هم گفت شیر نمیخورد در عوضش ماست میخورد و بعد هم غشغش خندید. بعد سمانه یک پاککن خرید از نوع عطری که آقاشیره خیلی دوست داشت. اینجا سمانه خیلی جدی به او گفت که پاککن را نخورد.
در مدرسه همهچیز خیلی خوب بود. ولی زنگ دوم در مدرسه، سمانه با خشم سر آقاشیره داد کشید. چون هرچه گشت پاکنش را پیدا نکرد.
وقتی عصبانی هستیم و در مورد کار یا رفتار اطرافیان قضاوت میکنیم، ممکن است دچار اشتباه شویم و ناخواسته آنها را متهم کنیم.
اما قصه فقط در این مورد نیست. قصه نمیخواهد فقط به این سؤال جواب بدهد که یک شیر چه نسبتی با یک دختر دارد و اصلاً منطقی هست که یک شیر در خانه یک دختر زندگی کند و با او مدرسه برود (هرچند در پایان کتاب به آن جواب داده میشود) بلکه میخواهد به نکته مهمتری اشاره کند.
آنهم اینکه بهتراست در هنگام خشم و غضب در مورد دیگران قضاوت نکنیم.
تهمت زدن به دیگران بدترین کار ممکن است. ما وقتی متوجه این اشتباه میشویم که دیگر دیر شده و جبران کردنش غیرممکن است.
علاوه بر نکته محتوایی که در متن هست کتاب دو ویژگی خوب هم دارد:
← اول زبان قصه است.
زبان قصه که باید گفت با نثر در داستان فرق دارد و آن هم مجموعهای از متن و دیالوگ است، خیلی روان و خودانگیخته است. بهگونهای که میشود از خلال همین زبان به صدای سمانه و حتی شیر گوش داد و به شخصیت این دو پی برد.
در ضمن درست است که جملات کوتاه هستند و بار روایتی و عاطفی دارند اما یک نوع پیوستگی متنی در سراسر قصه دیده میشود. خواننده کودکی که کتاب را به دست میگیرد با هر جمله یا بند، به جمله و بند بعدی میرود.
درواقع هر بند و یا جمله همچون تصویری است که روایت را پیش میبرد و خواننده را مشتاق برای ادامه دادن قصه میکند.
← ویژگی دوم را باید در تصاویر آن دید.
رنگهای روشن که با چاپ خوب کتاب بیشتر نمایان شده است در انتقال قصه خیلی مؤثر است. در شروع ما با دو چهره خندان و شاداب روبرو هستیم یعنی شیر و سمانه.
کافی است فقط به روی جلد نگاه کنیم تا هم متوجه این شادی و نشاط شویم و هم به رابطه عمیقی که بین این دو هست پی ببریم و وقتی هم که بین این دو مشکلی به وجود میآید. ناراحتی و غم و غصهی عمیق و فاصله افتادن بین آن دو بهخوبی معلوم میشود مخصوصاً در چهره ناراحت و متأسف سمانه در تصاویر پایانی.
پشت جلد کتاب آقا شیره کجا رفت؟
آقاشیره دوست من بود. یک روز، او را از خواب بیدار کردم تا برویم مدرسه. آقا شیره پرید روی کولم و گفت: “آخ جون مدرسه! من از مدرسه خیلی خوشم میآید.”
میخواهی بدانی آقا شیره کیست و در خانه ما چه میکند؟!
از اینجا به سبد خود اضافه کنید
انیمیشن آقا شیره کجا رفت؟
داستانی لطیف و پرنکته برای بچههایی که از حدسزدن ماجرای بعدی قصه لذت میبرند.
کتاب "آقا شیره کجا رفت؟" در رسانهها
معرفی کتاب "آقا شیره کجا رفت؟" نوشته آقای جعفر توزندهجانی
صید معنا در مرز باریکِ خیال و واقعیت
نویسنده: یاشار هدایی
:::: منبع: ایبنا ::::
داستانهای بسیاری را میتوان نام برد که عناوینی پرسشی و استفهامی دارند؛ اما این عناوین نسبتی با داستان و پیرنگ داستانی ندارند و صرفاً جنبه تهییجی برای برانگیختن کنجکاوی مخاطب دارند؛ اما عنوان پرسشی «آقاشیره کجا رفت؟» به معنای واقعی کلمه، استفهامی است. این عنوان، علاوه بر پیرنگ با درونمایه و کارکرد شناختی اثر نیز مرتبط است.
سرویس کودک و نوجوان خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) – یاشار هدایی، نویسنده و منتقد ادبی:
خیالپردازی از ویژگیهای اصلی کودکان است. این ویژگی، موضوعی گسترده است که مصادیقی بیانتها دارد. بنیان بخش بزرگی از آثاری که برای کودکان نوشته میشود و با عنوان گونه فانتزی شناخته میشود، بر همین ویژگی استوار است. نوشتن اثری فانتزی برای کودکان تلاشی سهل و در عین حال دشوار است. به عنوان مثال، وجود شخصیتی جانوری با ویژگیهای انسانی در یک داستان کافی است تا یک اثر در جرگه آثار فانتزی درآید؛ اما سوژهای که نویسنده انتخاب میکند و چگونگی پرداخت موضوع، کار فانتزینویسی را دشوارتر و پیچیدهتر میکند.
جعفر توزندهجانی، نویسنده داستان «آقاشیره کجا رفت؟» با انتخاب سوژهای دقیق بر این دشواریها و پیچیدگیها غلبه کرده است. پرداخت خلاقانه این سوژه، حاصل همدستی او با الهام نرگسیوش، تصویرگر کتاب است.
داستانهای بسیاری را میتوان نام برد که عناوینی پرسشی و استفهامی دارند؛ اما این عناوین نسبتی با داستان و پیرنگ داستانی ندارند و صرفاً جنبه تهییجی برای برانگیختن کنجکاوی مخاطب دارند؛ اما عنوان پرسشی «آقاشیره کجا رفت؟» به معنای واقعی کلمه، استفهامی است. این عنوان، علاوه بر پیرنگ با درونمایه و کارکرد شناختی اثر نیز مرتبط است.
یکی از مصادیق خیالپردازیهای کودکانه، داشتن دوست یا دوستانی خیالی است؛ دوستی که لزوماً جاندار نیست و کودک آن را میآفریند و با آن حرف میزند و تعامل میکند.(۱) موضوع کتاب «آقاشیره کجا رفت؟» درباره یک دوستی خیالی است. تصور کنید کودکی را که با آقاشیره دوست است و هر روز با او به مدرسه میرود؛ داستان روایتی است از این دوستی.
راوی داستان کودکی است به نام «سمانه» که شخصیت اصلی داستان است. تصویر کودک و شیر که روی جلد کتاب نقش بسته است، با موضوع کتاب هماهنگ است؛ اما به پرسش مطرحشده در عنوان کتاب پاسخ نمیدهد و در نتیجه داستان را لو نمیدهد.
پیرنگ داستانی بر اساس تعامل و گفتوگوی دو شخصیت یعنی «سمانه» و «آقاشیره» پیش میرود. این گفتوگوها در بستری از تعاملات روزمره و موقعیتهای عادی زندگی انجام میشود: اما با چاشنی طنز. طنز در این داستان شامل طنز موقعیت و طنز کلامی است.
صحنه آغازین داستان، روزی است که راوی داستان قصد دارد آقاشیره را بیدار کند تا باهم به مدرسه بروند:
«… یک روز میخواستم بروم مدرسه، اما آقاشیره خواب بود. بیدارش کردم و گفتم: “بلند شو تنبل خان! مدرسه دیر شده.” آقا شیره فوری پرید روی کولم و گفت: آخ جون مدرسه! …»
ادامه داستان با گفتوگوی سمانه و آقاشیره در مسیر مدرسه ادامه پیدا میکند:
«سر راه رفتیم مغازهی اکبرآقا، کیک و شیر خریدم.
آقا شیره گفت: “آخ جون، کیک و شیر! بده برایت نگه دارم.”
گفتم: “یک وقت شیرم را نخوری!”
گفت: “نخیر، نمیخورم… من خودم شیرم!”…»
موقعیتی مشابه و اینبار با خرید «پاککنی خوش بو» رخ میدهد:
«بعدش یک پاککن هم خریدم.
آقا شیره دوباره گفت: “آخ جون، پاککن! بده برایت نگه دارم، ببینم خوش بو است؟”
گفتم: “آره، عطری است. یک وقت نخوری!”
گفت: ” نه نمیخورم.”…»
گفتوگوها به تدریج جنبه جدلی به خود میگیرد. در مسیر مدرسه، آقاشیره در واکنش به صدای بوق یک اتومبیل غرش میکند و سمانه در واکنش به این غرش او را مؤاخذه میکند. در پاره بعدی داستان، کشمکش بین سمانه و آقاشیره، گره داستانی ایجاد میکند. سمانه، پاککن خوشبویش را پیدا نمیکند:
«سر آقاشیره داد زدم: “باز هم پاککنام را خوردی؟!”
گفتم: “… این سومینبار است که پاککنام را میخوری.”
آقاشیره گفت: “من نخوردم، نخوردم، نخوردم…”»
ادامه ماجرا منجر به سکوت و قهر آقاشیره میشود:
«آقاشیره ساکت شد و دیگر چیزی نگفت.
با خودم گفتم حتماً متوجه اشتباهش شده که ساکت مانده؛ چون حرفی برای گفتن ندارد.»
در پاره بعدی داستان، از معمای گمشدن پاککن گرهگشایی میشود و به موازات این گرهگشایی، هویت واقعی آقاشیره نیز برملا میشود:
«ظهر داشتم میرفتم خانه که مهشید بدو بدو آمد و گفت: سمانه … سمانه … این پاککن افتاده بود زیر میزت …
گفتم: زیر میز چه کار میکرده؟ من گذاشتم توی جیب آقاشیره.
مهشید گفت: حتماً جیب کولهپشتیات سوراخ است …»
به موازات اینکه گفتوگوی مهشید و سمانه پرده از کیستی و چیستی آقاشیره بر میدارد، تصویر برای نخستینبار، آقاشیره را در شمایلی دقیق از یک «کولهپشتی» نشان میدهد.
قهر آقاشیره با سمانه همچنان ادامه پیدا میکند و معذرتخواهیهای مکرر سمانه از او هم گرهگشا نمیشود تا اینکه یک روز صبح آقاشیره برای همیشه سمانه را ترک میکند:
«یک روز صبح که از خواب بیدار شدم، دیدم آقاشیره نیست.
او برای همیشه از پیش من رفته بود! …»
به این ترتیب، داستان در پایانبندی به عنوان و پرسش آغازین خود باز میگردد. این پایانِ باز به داستان جنبهای تعاملی میدهد و مخاطب را وارد بدهبستان با متن میکند؛ چندانکه نویسنده در انتهای داستان با دو پرسش با مخاطب سخن میگوید:
«بچهها شما فکر میکنید آقاشیره کجا رفته؟
بر میگردد یا نه؟ …»
پاسخ به این دو پرسش در گرو بازگشت به داستان و بازخوانی آن است؛ بازگشتی که میتواند دستکم به ارائه دو نوع پاسخ منجر شود:
پاسخ اول، حاصل بازخوانی روساخت اثر است. پارگی جیب کولهپشتی (یا آقاشیره) در روساخت اثر میتواند منتهی به این پاسخ شود که آقاشیره یا کولهپشتی برای دوختودوز و ترمیم پارگی رفته است و در نتیجه باز خواهد گشت.
پاسخ دوم اما، نتیجه توجه به ژرفساخت اثر و مرتبط با کارکرد شناختی اثر خواهد بود. از قوه تخیل کودکان با ورود به مدرسه کاسته میشود. صاحبنظران دو دلیل برای این پدیده قائل هستند. برخی آن را با مسئله سن و رشد زیستیروانی کودک مرتبط میدانند و برخی دیگر آن را با مدرسه و شیوه آموزش واقعگرای آن توضیح میدهند. رفتن آقاشیره از نزد سمانه در داستان، از این زاویه توجیهشدنی است. بر این اساس، آقاشیره به خاطرهها پیوسته است و هرگز باز نخواهد گشت. در واپسین تصویر کتاب که تابلویی از آقاشیره و سمانه بر دیوار اتاق سمانه نقش بسته است، بیانی شمایلی از پیوستن آقاشیره به خاطرات سمانه را میتوان خواند.
داستان «آقا شیره کجا رفت؟»، داستانی است که در مرز باریک دنیای خیالی و واقعی ایستاده است. جاندارپنداری کودک و دوستی خیالی با اشیای جانبخشیشده، سوژهای است که دستمایه نویسنده شده است تا گذر از این مرز باریک را روایت کند و مخاطب کودک را در این روایت با خود سهیم کند.
بنابراین هیچ پاسخی از سوی مخاطب بر دیگری برتر نیست. در پاسخ اول، مخاطب معما را با نشانه موجود در متن واژگانی حل میکند و در پاسخ دوم، شکاف داستانی را با استفاده از نشانه شمایلی موجود در تصویر پر میکند. هر دو پاسخ، نشانه صید معنا از متن و داستان از سوی مخاطب است.

پینوشت و ارجاعات:
۱- برای شناخت بیشتر موضوع دوستان خیالی کودک میتوانید به دو مقاله منتشرشده در سایت «ترجمان» رجوع کنید:
– مقاله اول از «لرن جی. یانگ» با عنوان «The truth about imaginary friends» است که در سایت «ترجمان» با عنوان «آیا باید نگران دوستان خیالی کودکان باشیم؟» و ترجمه علیرضا شفیعینسب منتشر شده است.
– مقاله دوم از «تریسی گلیسون»، با عنوان «What should do if my child has imaginary friend» است که در سایت «ترجمان» با عنوان «اگر کودکم دوست خیالی داشت باید چه کنم؟» و ترجمه فاطمه رایگانی منتشر شده است.
۲- «لایه روساخت معنای آشکار متن است و لایه ژرفساخت معنای پنهان متن را در بر میگیرد. متونی که فقط روساخت معنایی دارند، دلالتهای معنایشان در حوزه همان متن قابل کشف است. اما متونی که ژرفساخت دارند، برای کشف و دریافت دلالتهای معنایشان نیاز است که آنها را به خارج از متن ارجاع داد.» (روششناسی نقد ادبیات کودکان. محمدی، محمدهادی. ناشر: مؤلف. چاپ اول: ۱۳۷۸. صفحه ۸۳ و ۸۴)
کنترل عصبانیت کودکان در کتابفروشیها
اثر جدید جعفر توزندهجانی با موضوع کنترل عصبانیت کودکان
نویسنده: بدون نام
منبع: کانال انجمن نویسندگان کودک و نوجوان
🔸 کتاب «آقاشیره کجا رفت؟» نوشته جعفر توزندهجانی با تصویرگری الهام نرگسیوش از سوی انتشارات میچکا روانه بازار نشر شد.
🔹 به گزارش خبرنگار خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا)، کتاب «آقاشیره کجا رفت؟» منتشر شد. قصه این کتاب درباره رابطه یک شیر با دختری به اسم سمانه است.
🔸احتمالاً منطقی نیست یک شیر در خانه یک دختر زندگی کند و با او به مدرسه برود. این مسئله تا پایان کتاب ادامه دارد و مخاطب در پایان، متوجه اصل رابطه این دو میشود.
🔹 اما حالوهوای رابطه آنها چطور بوده است؟ کمی تا قسمتی ابری با بارشی از ابرهای بدبینی و نامهربانی. نکته اصلی داستان سمانه و آقاشیره موضوع کنترل خشم است.
نویسنده تلاش دارد مخاطب را متوجه کند که بهتر است در هنگام عصبانیت، درباره دیگران قضاوت نکنیم؛ چرا که ممکن است دچار اشتباه شویم و ناخواسته آنها را متهم و ناراحت کنیم. در این صورت، ممکن است زمان را از دست بدهم و فرصت جبرانکردن نداشته باشیم.
🔸در بخشی از متن کتاب میخوانیم:
آقا شیره دوست من بود. یک روز، او را از خواب بیدار کردم تا برویم مدرسه. آقاشیره پرید روی کولم و گفت: «آخجون مدرسه! من از مدرسه خیلی خوشم میآید.».
🔹 کتاب «آقاشیره کجا رفت؟» به قلم جعفر توزندهجانی با تصویرگری الهام نرگسیوش برای کودکان بالای پنج سال از سوی انتشارات میچکا (کودک و نوجوان انتشارات مبتکران) روانه بازار نشر شد.

«آقا شیره کجا رفت؟» نوشته جعفر توزندهجانی
«آقا شیره کجا رفت؟» نوشته جعفر توزندهجانی
انتشار ۳ کتاب برای بچهها
نویسنده: بدون نام
منبع: سایت ایسنا
به گزارش ایسنا، کتاب «آقا شیره کجا رفت؟» نوشته جعفر توزندهجانی با تصویرگری الهام نرگسیوش در ۲۴ صفحه با شمارگان ۱۰۰۰ نسخه و قیمت ۹۸ هزار تومان در انتشارات میچکا راهی بازار کتاب شده است.
این داستان تخیلی با موضوع غلبه بر عصبانیت برای کودکان بالای ۵ سال به چاپ رسیده است.
در معرفی کتاب آمده است:
این قصه به رابطه یک شیر با دختری به اسم سمانه میپردازد. اینکه شیر کیست و چیست و در خانه سمانه چه میکند در پایان قصه معلوم میشود؛ اما قصه فقط در این مورد نیست. قصه نمیخواهد فقط به این سؤال جواب بدهد که یک شیر چه نسبتی با یک دختر دارد و اصلاً منطقی هست که یک شیر در خانه یک دختر زندگی کند و با او مدرسه برود (هرچند در پایان کتاب به آن جواب داده میشود) بلکه میخواهد به نکته مهمتری اشاره کند.
آنهم اینکه بهتر است در هنگام خشم و غضب در مورد دیگران قضاوت نکنیم.
وقتی عصبانی هستیم و در مورد کار یا رفتار اطرافیان قضاوت میکنیم، ممکن است دچار اشتباه شویم و ناخواسته آنها را متهم کنیم.
تهمت زدن به دیگران بدترین کار ممکن است. ما وقتی متوجه این اشتباه میشویم که دیگر دیر شده و جبران کردنش غیرممکن است.
در نوشته پشت جلد کتاب میخوانیم: آقاشیره دوست من بود. یک روز، او را از خواب بیدار کردم تا برویم مدرسه. آقا شیره پرید روی کولم و گفت: «آخ جون مدرسه! من از مدرسه خیلی خوشم میآید.»
میخواهی بدانی آقا شیره کیست و در خانه ما چه میکند؟!
