یک چیز دوستداشتنی
مواجهه شدن کودکان با ترسهایشان قصهایی تکراری است و تمامی ندارد. همه میدانند که ترس بخش جداییناپذیر زندگی انسان است و اگر ترس نبود شاید زندگی ما شکل دیگری داشت.
با این وجود، مشکلاتی که این ترسها در زندگی انسان به وجود میآورند، غیر قابل انکار است. کتاب یک چیز دوستداشتنی هم درباره ترس است اما زاویه دیدی که نویسنده برای آن برگزیده، کتاب را متفاوت کرده است.
در اکثر داستانها ما با شخصیتی روبرو هستیم که از هیولا یا موجودی ناشناخته میترسد. اما اینجا ترس از زاویه دید همان هیولا یا موجود عجیبوغریب و ناشناخته بررسیشده است. درواقع شخصیت اصلی این داستان خودش کسی است که باعث ترس دیگران میشود و این بار خودش است که میترسد.
جالب اینجاست که او در اوایل نمیداند از چه چیزی میترسد. تا اینکه مادرش با خرید خمیر بازی به کمکش میآید.
هرچقدر هم تعداد کتابهایی که در آنها به ترس در کودکان پرداخته زیاد باشد بازهم کم است. البته تعداد کتابهای که نگاهی تکراری به این مقوله دارند زیاد است اما کتابهای که زاویه دید تازهای داشته باشند خیلی اندک است.
چنین کتابهایی را باید زیاد در اختیار کودکان قرارداد و با دقت بیشتری خواند.
یک نکته مهم در این داستان وجود دارد. آنهم استفاده از وسایل بازی برای بیان درونیات . مایلو اول نمیداند ترسش چیست و چگونه است خمیربازی است که شکل ترس را برایش مجسم میکند.
درست است که کتابهای بسیاری توسط ناشران به چاپ رسیدهاند که به ترسهای کودکان پرداختهاند اما تعداد اندکی از آنها زاویهی دید متفاوتی مانند این داستان دارند. این داستانها ارزش خواندن و شنیدن دارند.
نکتهی دیگری که باید به آن توجه کرد، استفاده از اسباببازیها برای درک و بیان حالات درونی کودکان است.
در کتاب داستان یک چیز دوستداشتنی، یک جنگل سیاهی هست که در آن درختها سفید هستند. در حقیقت درختها رگههای سفیدی هستند که از پایین تا بالا کشیده شدهاند.
درختها با تنهها و شاخ و برگشان که بر این سیاهی خطی سفید انداختهاند. در کنار درخت ردپاهایی دیده میشوند. ردپاهایی که اندکی به ردپای انسان شباهت دارند. اما بزرگتر. یک بزرگی بیقاعده که خبر از موجوداتی دیگر میدهند.
کتاب داستان یک چیز دوستداشتنی را که ورق بزنید این موجود متفاوت را میبیند. شاید رد پا مال او باشد. به چهرهی او و شمعی در دستش خوب نگاه کنید. متوجه میشوید زیاد هم متفاوت نیست.
این کتاب را که بخوانید خواهید فهمید اتفاقاً چقدر شبیه ما انسانهاست. شبیه بچههایی که شبها میترسند و تصور میکنند چیزی میخواهد از پنجره وارد اتاقشان شود.
نویسنده در کتاب یک چیز دوستداشتنی، ترس را از سمت دیگری به تصویر میکشد. به جای بچههایی که از ناشناختهها میترسند این مایلو (موجود عجیب قصه) است که از یک بچه ترسیده. داستان طرحی متفاوت و پایانی خاص دارد.
بیشتر بدانید
مجامع ادبی دنیا درباره یک چیز دوستداشتنی میگویند:
-
مجله بوکلیست
«دراین داستان، هوشمندانه ترسِ کودکانهی همهمان از تاریکی به شکلی تفسیر شده که برای خیلی از کودکان، فوقالعاده سرگرم کننده است.»
-
مجلهی اسکول لایبرری
«این کتاب با تکتک سطرها و تصویرهایش بیانگر درک عمیق نویسنده از اشیاء و ترس از آنهاست.»
-
مجله مرور کتاب نیویورک تایمز
«اثر منحصربهفرد دیگری از ناتالی بابیت، برای خودش “چیزی” است.»
سینا –
تصاویرش اینقدر زشته که کلا داستان محو میشه
مامان –
تصویرسازی خوبی ندارد. اما متن داستان خوبست.
ادمین –
نظر شما برای میچکا محترم است. ممنون که نظر خود را با ما در میان گذاشتید.
ژینا –
تصاویرش چقدر بد بود انگار خانواده سمندون بودند
حدیثه –
موضوع این کتاب غلبه بر ترس هست درحالی هر که ببینه دیگه از ترس خوابش نمیبره