نینا دختر خوبی بود. همه با این اعتقاد داشتند. آنها میگفتند: نینا! تو چقدر خوبی.
او کارها را بهخوبی انجام میداد مثلا خوب نقاشی میکشید یا خوب آواز میخواند و خلاصه همیشه دختر خوبی بود. اما نینا دیگر حوصله نداشت تا همیشه دختر خوبی باشد. تا اینکه…
هیچ انسانی نیست که شک داشته باشد خوبی، خوب است و بدی بد. حتی آنهایی که در دلشان یک عالمه بدی دارند و کلی کارهای بد میکنند، وقتی به انسانی میرسند که کارهای خوب میکند ته دلشان حسرت میخورند که چرا خوب نیستند و دلشان پر از خشم میشود. که چرا نمیتوانند خوب باشند. درنتیجه گاهی این خشم را سر دیگران خالی میکنند درصورتیکه اگر کسی باشد که آنها را درست راهنمایی کنند که به آنچه حسودی میکنند برسند حتماً انسانهای خوبی میشوند.
اما مهم اینجاست که یکلحظه فکر کنیم وقتی از خوبی و بدی تعریف میکنیم منظور ما چیست. چون گاهی وقتها ممکن است آنچه ما بهعنوان خوبی از آن یاد میکنیم چیزی است که ما دوست داریم.
مثلاً ما در مورد بچههایی که کمی پر جنبوجوش هستند، اصطلاح «شیطون» را به کار میبریم که اصلاً درست نیست. شاید از دست کارهای اینگونه بچهها کلافه شویم و بخواهیم که کمتر به قول خودمان شیطونی کنند اما باید دقت کنیم که این ما هستیم که روی آنها برچسب شیطون یا خوب بودن را میگذاریم.
خوبی کتاب نینای شیطون آن است که به ما میآموزد خوبی و بدی میتوانند چه باشند و چه نباشند.
دختر فامیل –
درسته که درباره روابط ارتباطی با بچه ها توضیح میده ولی به نظرم همه مامان ها باید خرید کنند و داشته باشند.
طنین –
تضاد جالبی بین خوب و بد بود رو توصیف کرده