خواندن این کتاب ممنوع
۱-الی چگونه بود؟
الی هیچوقت ماه و ستارهها را ندید. چون بچه سربهزیری بود. او یکبار هم از درخت بالا نرفت چون بچهی خیلی سر به زیری بود. حتی زنگ املا یکذره هم سرش را از روی ورقه بلند نکرد، چون در همه حال بچهی سربهزیری بود. الی نه بادبادکی هوا کرد نه کبوتری به آسمان فرستاد چون خیلیخیلی بچهی سربهزیری بود، تا اینکه یک روز…
آن روز چه مشکلی برای الی پیش آمد؟
۲- اضافهبار سامی
سامی چمدانش را باز کرد؛ سیوپنج تا خاطره و چهل و پنجتا آرزو داشت. بیست کیلو لباس و ده کیلو اسباببازی داشت و البته به همراه یک عالمه چیپس و آدامس و شکلات. متصدی فرودگاه سری تکان داد و برچسب غیرقابلحمل را روی چمدان سامی چسباند.
سامی با خودش فکر کرد زندگی بدون خوراکی و اسباببازی معنا نداشت. تازه آرزوها چی؟ خاطرات؟
خب سامی با اینهمه اضافهبار چه کرد و چه بلایی سر آرزوها و خاطراتش آمد؟
۳-پدی پول جمع میکند
پدی ده روز تمام نه چیپس خرید نه آدامس و شکلات نه لواشک آلو، نه زردآلو. پدی داشت پولهایش را جمع میکرد که دوچرخه بخرد تا مجبور نباشد هرروز تا مدرسه را پیاده گز کند.
بیست روز گذشت، چهل روز گذشت، پدی نه مدرسه رفت و نه از خانه قدم بیرون گذاشت تا روزی که پولهای توی جیبش را شمرد. آیا توانست برای خودش دوچرخه بخرد؟
یکی از تعریفهای “داستانکها” شاید این باشد: «داستانِ کوتاهِ کوتاه»
یعنی وقتی شما داستان کوتاه را بهقولمعروف بچلانی و از همه جهت آن را کوچک کنی میشود داستانک. “داستانکها” را ناشی از زندگی پرشتاب امروزی دانستهاند.
آنها را حتی “داستانهای فست فودی” هم معرفی کردهاند. اما همینجا یک سؤال پیش میآید. آیا این داستانک هم مثل همان غذاهای فست فودی فقط شکم را پر میکنند یا خاصیتی هم دارند؟
نظرها مختلف است؛ بعضیها میگویند: این داستانها همچون غذاهای غذای فوری چیز خاصی برای روح آدمی ندارند.
اما خیلیها هم هستند که میگویند اینگونه نیست. اگر نویسندهای داستانک خوبی نوشته باشد به معنی سرسری بودن آن نیست. از کجا معلوم برای نوشتن آن کلی زحمت نکشیده باشد شاید هم اول یک داستان طولانی نوشته و بعد شروع کرده است به حذف کردن!
مثلاً توصیفات را برداشته. طرح را کوتاه کرده، شخصیتپردازی را کلاً کنار گذاشته و برای اینکه روایتش را سریعتر پیش ببرد از دیالوگ استفاده کرده است.
داستانکها چند ویژگی دارند:
۱-طرح ساده دارند؛
۲-شخصیتپردازی زیاد ندارند؛
۳-توصیف به حداقل رسیده؛
۴-از دیالوگ استفاده زیادی شده؛
اما یکچیز خیلی مهم هست که داستانک را ویژه کرده پایانبندی آنهاست؛ پایانی که گاهی بهشدت غافلگیرکننده است. به سخن دیگر، پایانی سریع که خیلی هم سریع شکل میگیرد و باعث تعجب خواننده میشود.
علیرضا مجابی هم در کتاب خواندن این کتاب ممنوع تعدادی داستانک نوشته است. البته نمیشود خیلی سرراست گفت او داستانک نوشته است چون بعضی از آنها به کاریکلماتور خیلی نزدیک است درهرصورت طرحهای این مجموعه همگی خیلی ساده هستند نهفقط طرحها ساده هستند که حتی شخصیتها و موضوعاتی هم که در کتاب آورده به همان نسبت ساده هستند، اما این سادگی به معنی پیشپاافتادگی نیست.
همانطور که در بالا گفتم به نظر میرسد (من وقت نوشتن کنار نویسنده نبودم) ایشان برای نوشتن این طرحهای که گاهی داستانک هستند و گاهی به کاریکلماتور پهلو میزند خیلی زحمتکشیده فقط در یکلحظه هم همهی آنها را ننوشته است.
بیشک همین تلاش نویسنده برای اینکه طرحهایش در عین سادگی، عمق داشته باشند، به آنها وزن و اعتباری دیگر میدهد. البته قضاوت نهایی با خواننده است تا بگوید آیا در عین سادگی، عمق و دورنمایی خوبی هم داشتند. من که این دو مسئله را در کتاب دیدم.
چکاوک –
برای کسانی که به شعر نو علاقه دارن خوبه
ولی اونم پیشنهاد نمیکنم .
دختر کنجکاو –
اگه خوندنش ممنوعه چرا کتابو چاپ کردید؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
ادمین –
:))
صدرا –
خیلی جالب نبود….
طاهره –
جذاب نبود
بهناز –
محتوای جذابی ندارد.