دوستی که در قلب باقی میماند
معرفی کوتاه کتاب کودک یولانته در جستجوی کریسولا نوشته سباستین لس
مرگ موضوعی است که همه ما با آن روبرو می شویم. اما چطور باید با این اتفاق برخورد کنیم؟ اگر بزرگسال باشیم اولین سوال ما طرح این مساله با خردسالمان است. به او چه بگوییم؟ او درکی از رفتن اطرافیان خواهد داشت یا خیر؟ اصلا چطور به سوالات او پاسخ بدهیم؟
این روزها کتابها به کمک ما آمدهاند تا با داستانهایی روان و ساده بتوانیم با فرزندمان درباره واژه بزرگ مرگ صحبت کنیم.
«یولانته در جستجوی کریسولا» یکی از همین کتابهاست. داستان دو دوست است که قرار است یکی از آنها با مفهومی ناشناس آشنا شود.
یولانته غاز خوشبختی بود. او هرروز به ملاقات دوست قدیمیاش کریسولا میرفت. صد و بیست و هفت سال بود که کریسولا در باغچهی سبزیها و در میان ردیفهای کاهو زندگی میکرد.
یولانته و کریسولا همدیگر را دوست داشتند و روزهای خوشی را باهم میگذراندند. تااینکه یک روز یکی از آنها غیب میشود.
غازها به یولانته میگویند کریسولا «از این دنیا رفته است»، اما او معنی این حرف را نمیفهمد و کلافه میشود و به دنبال دوستش میگردد تا او را آرام کند. او برای پیدا کردن دوستش به همه جا میرود، بالای بلندترین کوه، عمیقترین آب و…
یولانته سکوت میکند تا شاید صدای دوستش را بشنود یا در دنیای موسیقی دنبال او میگردد یا در دنیای نقاشی. اما کریسولا را پیدا نمیکند و غمگین به خانه بر میگردد و در آنجا چشمهایش را میبندد و عمیق به کریسولا فکر میکند و ناگهان حرف غازها را میفهمد.
دوستش به جایی رفته است که او نمیتواند برود، اما او همیشه در قلبش خواهد ماند. او اشک میریزد و به خواب میرود و خواب دوستش را میبیند. و فردا صبح دیگر دلتنگ نیست.
:::: منبع: آوانگارد::::