کتاب روزی که الکساندر به گردش رفت
داستان کتاب روزی که الکساندر به گردش رفت ازآنجا آغاز میشود که الکساندر با خانوادهاش برای گذراندن یک روز پرماجرا به گردش میروند. اما وقتی در پارک هستند، الکساندر توی دردسر می افتد.
ماجرای کتاب روزی که الکساندر به گردش رفت، خیلی پیچیده نیست. در انتها نیز به راحتی و با کمک کودکی به خوشی حل میشود. ولی نویسنده قصه میگوید: سختگیری کردن و پیچیده کردن ماجرا نه تنها به برطرف کردن مشکل کمک نمیکند، بلکه میتواند آنرا دشوارتر کند.
نکته مهم این است که ذهن بچهها برای یافتن راهحلهای مناسب و ساده آماده است و گاهی چیزهایی به فکرشان میرسد که ما بزرگترها از آنها غافل میمانیم. زیرا عادت داریم به پیچیدگی و نمی توانیم سادگی را ببینیم و مسئله ای را حل کنیم.
اگر سادگی کودکانه را حفظ کنیم، شاید گرفتار بسیاری از مشکلات و مصائب کنونیمان نشویم. به همین دلیل کتاب روزی که الکساندر به گردش رفت به کودکانمان می آموزد که گاهی ذهن ساده شان می تواند به کمک بزرگتر بیاید و مشکلاتشان را حل کند.
ترجمه روان و ساده این کتاب بر جذابیتهای آن افزوده است و علاوه بر آن کودکان با برخی از نمادهای شهری سیدنی نیز آشنا می شوند و ارزش آن ها را در داشتن زیستی سالم درک می کنند.
پشت جلد
مادر الکساندر کواککواککنان گفت: «از هم جدا نشوید. مراقب باشید.»
اما الکساندر دور شد. او با فاصله از همه، سر به هوا، بالبال زنان میرفت… تا اینکه در چالهای عمیق افتاد و ناپدید شد.
اگر شما بتوانید این مشکل را حل کنید به مادر، خواهرها، برادرها و همهی عابرانی که جمع شدهاند کمک زیادی خواهید کرد.
بیشتر بخوانید
در مجلهی مگپایز درباره این کتاب میخوانیم:
ارشمیدس اگر این کتاب را میخواند بیرون میدوید و میگفت: «یک بار دیگر یافتم!»
*یک کتاب تصویری لذتبخش، پرسرو صدا و تعاملی از پاملا آلن(برتی و خرس)*
درباره روزی که الکساندر به گردش رفت در اینجا بخوانید.
نقد و بررسیها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.