پیچیدگی‌های یک داستان ساده

bullet 3 e1693724395341 نگاهی به داستان «همه دعوتید به مهمانی!»

نویسنده: یاشار هدایی

پیچیدگی‌های یک داستان ساده

پیچیدگی‌های یک داستان ساده

«همه دعوتید به مهمانی!» داستانی است ساده و در عین حال پیچیده. به همین دلیل نقد و تحلیل آن نیز سهل است و دشوار.

نویسنده سبک و زبانی ساده دارد و مترجم در انتقال این سبک و زبان موفق بوده. شخصیت‌های داستان و کنش‌هایی که از هر یک سر می‌زند نیز ساده‌اند.

پیرنگ داستان پیچیدگی چندانی ندارد. زمان خطی است و مخاطب کودک با سلسله رخدادهای داستانی یکی از پس دیگری مواجه می‌شود.

داستان در نگاه نخست، درونمایه‌ای اجتماعی دارد و از مشارکت، هم‌زیستی، دوستی و روابط بین فردی سخن می‌گوید. اما از قرار گرفتن همه‌ی این سادگی‌ها در کنار هم داستانی شکل گرفته است که ویژگی‌ها و ابعاد درخوری دارد و نمی‌توان و نباید به سادگی از کنار آن‌ها گذشت.

خلاصه‌ای از داستان گویای سادگی آن است:

«مکس موشه» مشغول نوشتن دعوتنامه‌ای برای برگزاری جشن سیب است. دوست او، «هنری خارپشته» برای چیدن سیب‌ها، با او راهی می‌شود. اما وقتی که می‌رسند هیچ سیبی روی درخت باقی نمانده است. آن‌ها تصمیم به لغو جشن سیب می‌گیرند. اما در راه بازگشت، سیب‌ها را در لانه ی دوستشان، «ریکو موشه» می‌بینند و از آنجایی که «ریکو» همه‌ی سیب‌ها را برای خودش می‌خواهد، رابطه دوستی‌اش با «مکس موشه» هم می‌خورد.

وقتی دوستان آن‌ها متوجه لغو شدن جشن می‌شوند، سعی می‌کنند برای شادی «مکس موشه» کاری کنند؛ مثلا «مولی» پیشنهاد می‌کند به جای جشن سیب، جشن پنکیکی بگیرند. «فردی قورباغه» نیز ضمن استقبال از جشن پنکیکی با تهیه شربت زردآلو، خواهان مشارکت در این جشن می‌شود.

«بلیندا» نیز با دو عدد تخم مرغ شریک جشن آن‌ها می‌شود. وقتی آن‌ها نزد «مکس موشه» می‌روند و با «ریکو موشه» مواجه می‌شوند که از رفتار قبلی خود پشیمان شده و با سیب‌هایی که چیده می‌خواهد در جشن همگانی شرکت کند.

پس این بار تصمیم می‌گیرند که جشن پنکیک سیبی برگزار کنند. اما در این میان «هنری خارپشته» ناپدید می‌شود. او از اینکه چیزی برای مشارکت در جشن ندارد، ناراحت است و خود را در میان بوته‌ها مخفی می‌کند. اما دوستانش به او می‌گویند که خارهایش پر شده از شاخه‌های کوچک که به کار روشن کردن آتش و پختن پنکیک سیبی می‌آیند.

بدین ترتیب پنکیک سیبی در یک فرایند مشارکتی آماده می‌شود و پس از آنکه «مکس موشه» روی آن پودر جادویی دوستی می‌پاشد، در سکوت خورده می‌شود و تنها صدایی که‌این سکوت را می‌شکند، صدای شعر خواندن «ریکو» است:

“شریک شدن چه خوبه
ماها با هم شریکیم
همه چی را با هم داریم
دیگه غمی‌نداریم
چون چیزی کم نداریم
لالالا، لالا، لالالا…
لالالا، لالا، لالالا…”

شخصیت‌پردازی در این داستان با درونمایه اجتماعی آن و موضوعاتی چون دوستی و هم زیستی و مشارکت در کار جمعی مرتبط و متناسب است. داستان، شش شخصیت جانوری دارد که با اسامی ‌انسانی و یا اسامی‌ای که ترکیبی از انسان و جانورند نام‌گذاری شده‌اند و همگی در پیرنگ و طرح داستان نقش‌آفرین و تاثیرگذار هستند.

به همین دلیل در این اثر، تفکیک شخصیت اصلی از شخصیت‌های فرعی دشوار است. اما به رغم این وجه اشتراک، هر کدام از شخصیت‌ها ویژگی‌های متفاوتی دارند. تفاوت آن‌ها را هم در توصیف نویسنده هم در لحن شخصیت‌ها و هم در کنش‌های داستانی آن‌ها می‌توان دید.

«مکس موشه»، شخصیتی مقتدر دارد. «هنری خارپشته»، مضطرب است و محتاط و در عین حال کمک‌کننده. «ریکو»، پویاترین شخصیت داستان است که در دو نقش منفی و مثبت در داستان ظاهر می‌شود. «مولی»، به رغم اینکه موش کور است و به گواه تصویر، «هِنری خارپشته» دستش را به هنگام راه رفتن می‌گیرد، خلاق است و مبتکر. «فِرِدی قورباغه»، خونسرد است و در عین حال حامی‌ و «بلیندا» چاره‌اندیش است.

bullet list icon 6پیچیدگی‌های یک داستان ساده

داستان “همه دعوتید به مهمانی!” علاوه بر درونمایه‌ی اجتماعی، درونمایه‌ای شناختی نیز دارد. دو درونمایه اجتماعی و شناختی و موضوعات برآمده از آن‌ها در داستان زیبا و گیرای «بریژیت ونینگر»- نویسنده اتریشی- درهم تنیده و غیرقابل تفکیک هستند. به طوری‌که وجود یکی در گرو وجود دیگری است.

در نخستین خوانش، درونمایه‌ی نخست بیشتر خود را نشان می‌دهد اما با تأمل در متن می‌توان نشانه‌هایی از «کارکردهای اجرایی مغز» یا مهارت‌های اجرایی را در شخصیت‌های داستانی دید. از این‌رو این داستان کارکرد شناختی دارد و باعث رشد و تقویت همین مهارت‌ها در مخاطب کودک می‌شود.

در بررسی درونمایه‌ی شناختی این داستان، موضوعات دیگری نیز علاوه بر دوستی و هم زی استی و مشارکت مطرح می‌شوند که همه آن‌ها را می‌توان در ذیل مفهومی‌به نام «کارکردهای اجرایی مغز» دسته‌بندی کرد. موضوعاتی چون انتخاب، تصمیم‌گیری، قضاوت، همدلی و حل مسئله و… از این جمله‌اند.

«کارکردهای اجرایی مغز» (۱)به آن دسته از عملکردهای مغز گفته می‌شود که به هنگام مواجهه‌ی فرد با موقعیت و شرایط جدید، فعال می‌شوند.

این کارکردها «مجموعه مهارت‌هایی هستند که فرد از آن‌ها بهره می‌گیرد تا با عملکردی مطلوب از موقعیتی دشوار و سخت بگذرد»(۲).

این مهارت‌ها به تدریج از پایان نخستین سال زندگی شروع به رشد می‌کنند. «در دو تا پنج سالگی تغییرات مهمی‌در آن‌ها رخ می‌دهد و در حدود دوازده سالگی، عملکرد کودک تا حد بسیار زیادی شبیه بزرگسالان می‌شود.»(۳) کارکردهای اجرایی را شاخصی برای «چگونه» و «چه وقت» انجام دادن رفتارها توصیف کرده اند.(۴)

برای آنکه بتوان عملکردهای اجرایی را در متن داستان رصد کرد باید برخی از کنش‌های شخصیت‌های داستانی را واکاوی کرد:

صحنه‌پردازی ابتدایی داستان نشانه‌ای است از یک موقعیت جدید است: «روزهای اول پاییز بود و سیب‌ها حسابی رسیده بودند.»

«مکس موشه» برای این موقعیت جدید تصمیم می‌گیرد و برای اجرای این تصمیم از «هنری خارپشته» کمک می‌طلبد.

پاسخ «هنری خارپشته» به او همدلانه و در نتیجه مثبت است. این دو، راهی زمینی بزرگ می‌شوند. زمینی که برای «مکس موشه» شناخته شده و برای «هنری خارپشته» مجهول است.

«هنری خارپشته» به همین دلیل دلواپس و گیج و سردرگم است. لحن او نیز حکایت گر همین دلواپسی است: «پَ…پَ…پس درخت سی…سی…سیب کجاست؟» اما این ترس و نگرانی مانع از همراهی او با «مکس موشه» نمی‌شود. به دیگر سخن هنری خارپشته دست به «تنظیم هیجانی» می‌زند.

فرایندی که مرتبط با کارکردهای اجرایی مغز است. در این فرایند «فرد هیجان خود را در راستای دست یابی به هدف، مهار و تعدیل می‌کند. این تنظیم به فرد کمک می‌کند تا در موقعیت‌هایی هیجان انگیز عملکردی سازگارانه و اجتماعی داشته باشد.»(۵)

«مکس موشه» و «هنری خارپشته» پس از آنکه درخت را خالی از سیب می‌یابند به سمت لانه‌ی «ریکو موشه» می‌روند تا خبر لغو شدن جشن سیب را به او بدهند. اما در کمال تعجب، سیب‌ها را در لانه‌ی او پیدا می‌کنند. گفت‌وگوی مکس و هنری با ریکو نوعی مجادله است.

مجادله‌ای که ناشی از تصمیم و انتخاب هر یک از آن‌ها است. «مکس موشه» و «هنری خارپشته» دوستی را انتخاب می‌کنند و «ریکو موشه» سیب‌ها را انتخاب می‌کند:

«… هنری پرسید: حالا می‌خواهی با آن‌ها چه کار کنی؟
ریکو گفت: معلوم است دیگر، می‌خورمشان!
هنری با لکنت پرسید: هَ…هَ…همه سیب‌ها را؟ خودت تنهایی؟
ریکو گفت: پس چی! خودم همه شان را چیدم!
مکس با عصبانیت گفت: چه عالی! پس از حالا به بعد هم خودت به تنهایی بازی کن! ما دوستی مثل تو نمی‌خواهیم!»

زمانیکه «هنری خارپشته» خبر لغو جشن سیب را به «مولی» می‌دهد، «مولی» مهارت حل مسئله را به کار می‌گیرد.

«…هنری آهی کشید: مکس مهمانی را به هم زد، سیب که نباشد، جشنی هم نی است!
مولی فریاد زد: نه! هنوز هم می‌توانیم جشن داشته باشیم. می‌توانیم…یِ…یِ…یک جشن پنکیکی بگیریم! آرره، همین کار را می‌کنیم! دیروز مقداری گندم جمع کردم، آن‌ها را آسیاب و آردشان کردم. حالا هم دوست دارم آن را با دوستانم قسمت کنم.»

مهارت حل مسئله در جای دیگری از داستان یعنی زمانی‌که «هنری خارپشته» و دوستانش نزد «بلیندا»، توکای کوچولو می‌روند، باز هم مطرح می‌شود. آنجا که «بلیندا» مشارکت در جشن پنکیکی را می‌پذیرد و می‌خواهد با سبدی پر از کِرم در آن سهیم باشد. «مولی» معترض او می‌شود ولی «بلیندا» پیش از این مسئله را حل کرده است:

«مولی جیغ زد: اَی ی ی! من پنکیکِ کِرمی‌دوست ندارم!

بلیندا خندید: ای بابا، کرم‌ها که برای ما نی استند! آن‌ها غذای مخصوص مرغ‌ها هستند. من می‌خواهم کرم‌ها را با دو تا تخم مرغ عوض کنم!»
تصویر او را در حال پرواز با سبدی به منقار نشان می‌دهد.

زمانیکه گروه دوستان به لانه مکس می‌رسند، با ریکو مواجه می‌شوند. نوع مواجهه‌ی آن‌ها با او بر اساس قضاوتی است که از عملکرد پیشین او دارند: «بلیندا با عصبانیت گفت: ریکو تو یک موجود حریص و پرخوری!»

اما «ریکو»، پیش از این خودش را قضاوت کرده و از کرده ی خودش پشیمان شده است:
«ریکو گفت: خیلی متاسفم! نمی‌دانم چرا این کار را کردم!…»

به دنبال پشیمانی ریکو و آوردن سیب‌ها توسط او بار دیگر مسئله‌ای پیش می‌آید که باید حل شود. مسئله را از زبان «مولی» می‌خوانیم:
«مولی گفت: ولی ما مواد لازم برای جشن پنکیکی را آورده‌ایم.»

اما حل مسئله بر دوش «ریکو» قرار می‌گیرد:

«ریکو ریز ریز خندید: پس حالا مجبوریم جشن پنکیک سیبی داشته باشیم!…»
در جای دیگری داستان، مسئله‌ای دیگر پیش می‌آید. «هنری خارپشته» به دلیل این‌که چیزی برای سهیم شدن در جشن ندارد ناراحت است:
«مکس پرسید: هی بچه‌ها! هنری کجاست؟ او بعد از کمی‌جست و جو، خارپشت کوچولوی گرد و گوله شده را زیر بوته‌ها پیدا کرد.

هنری با بغض و هق هق گفت: هر کدامتان یِ…یِ…یک چیزی دارید که با بقیه تَ…تَ…تقسیم کنید. فَ…فَ…فقط منم که که هیچی ندارم!»

اینبار «مکس موشه» است که ضمن همدلی با هنری، دست به حل مسئله می‌زند:
«مکس سعی کرد دوستش را دلداری بدهد: اصلا هم این طور نیست! بیا بیرون و نگاهی به خودت بکن!
هنری گیج شده بود، ولی از مخفیگاهش بیرون خزید.

مکس لبخند زد: نگاه کن! خارهایت پر شده از شاخه‌های کوچولو. می‌توانیم با آن‌ها اجاقمان را روشن کنیم…»

bullet list icon 8بدین ترتیب هر شش شخصیت داستانی با مشارکت و سهیم شدن در برگزاری جشن پنکیک سیبی، طرح داستان را پیش می‌برند. اما در میان آن‌ها تنها «ریکو» است که در طول داستان شخصیتی پویا و متحول دارد. شاید بتوان از این زاویه او را شخصیت اصلی داستان دانست.

bullet list icon 6چنان‌که فرجام داستان هم به زمزمه‌ی آرام او ختم می‌شود. فرجامی‌ اجتماعی که از دل روابط بین شخصیت‌ها و مهارت‌های شناختی‌شان بر می‌خیزد و مخاطب کودک را در این مسیر داستانی همراه می‌کند:

«شریک شدن چه خوبه
ماها با هم شریکیم
همه چی را با هم داریم
دیگه غمی‌نداریم
چون چیزی کم نداریم
لالالا، لالا، لالالا…
لالالا، لالا، لالالا…»

bullet 3 e1693724395341بدانید

📚کتاب «همه دعوتید به مهمانی» به نویسندگی «بریژیت ونینگر» و تصویرگری «ایو تارلت» با ترجمه ی «معصومه نفیسی» توسط انتشارات میچکا در سال ۱۴۰۲ منتشر شده است.

⚫️پی نوشت و ارجاعات:

۱- Executive function

۲- بررسی تاثیر کتاب‌های داستانی بر تقویت کارکردهای اجرایی مغز کودکان. یاشار هدایی. سایت آموزک

۳-رابطه کارکردهای اجرایی و ظرفیت حافظه کاری با عملکرد خواندن دانش آموزان: نقش سن، جنس و هوش»، فصلنامه روان شناسی شناختی، دوره چهارم، شماره سوم، پاییز ۱۳۹۵

۴-همان منبع

۵-بررسی تاثیر کتاب‌های داستانی بر تقویت کارکردهای اجرایی مغز کودکان. یاشار هدایی. سایت آموزک

 

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *