داستان سرباز حلبی و هیولای تاریکی از همان شروع روی دو موضوع "ترس" و " تنهایی" تاکید دارد. سرباز در کتاب “سرباز حلبی و هیولای تاریکی” کسی است که تاریکی را کنار می‌زند و روشنایی را به خانه کودک می‌آورد.
سرباز حلبی و هیولای تاریکی

پدر و مادر ژیرو از او می‌خواهند در اتاق خودش بخوابد. ژیرو می‌گوید: «من از تنهایی می‌ترسم.»

پدر می‌گوید: «تنهایی که ترس ندارد.»

مادر ژیرو او را به اتاقش می‌برد تا در تخت‌خوابی که تازه برایش خریده‌اند، بخوابد. مادر به او می‌گوید که چشم‌هایش را ببندد و بخوابد.

ژیرو هم همین کار را می‌کند با خاموش شدن چراغ همه‌جا تاریک می‌شود. اما با بسته شدن در ژیرو دیگر نمی‌تواند تحمل کند، از اتاقش بیرون می‌رود و می‌گوید: از تاریکی می‌ترسد.

 ترس از تنهایی و تاریکی همزاد همیشگی انسان بوده‌اند. انسان از همان بدو تولد این دو مسئله را با هم تجربه کرده است.

مادرش به او می‌گوید که تاریکی ترس ندارد. اما ترس دست از سر ژیرو برنمی‌دارد. این بار احساس می‌کند که از زیر تختش صدایی شنیده می‌شود. تصور او این است که یک گرگ گرسنه زیر تختش است.

توضیح پدر هم در مورد این‌که هیچ گرگی توی اتاق نیست، کمک نمی‌کند تا ترس ژیرو کم شود. تا این‌که پدر برایش داستان سرباز حلبی و هیولای تاریکی را تعریف می‌کند و این باعث می‌شود که ژیرو با خاطری جمع به خواب برود. اما روز بعد یک سرباز حلبی واقعی وارد اتاقش می‌شود.

در واقع آن دو باهم هستند. ریشه‌ی بسیاری از مشکلات انسان را می‌توان در ترس و تنهایی دید.
ترس و تنهایی که از همان روزهای آغاز زندگی‌ شروع می‌شوند. اولین ترس انسان، ترس از جدا شدن و رهایی و تنها ماندن است و این ترس از سال‌های اولیه کودکی در انسان شکل می‌گیرد. یکی از مهم‌ترین واکنش‌های والدین به احساسات کودکان در همین مقطع سنی و در رویارویی با این ترس‌هاست.

داستان سرباز حلبی و هیولای تاریکی از همان شروع روی این دو موضوع تاکید دارد. اگر به شروع داستان توجه کنیم متوجه می‌شویم اولین نکته‌ای که ژیرو بر زبان می‌راند تنهایی است. با اینکه پدرش می‌گوید تنهایی ترس ندارد او نمی‌تواند به راحتی آن را بپذیرد.

درست از لحظه‌ای که ژیرو تنها می‌شود ترس هم سراغش می‌آید. آن‌هم ترس از موجودات غیرواقعی و ناشناخته است. در پایان هم اگر ژیرو ترس را کنار می‌گذارد به خاطر این است که دیگر تنها نیست. چرا که با آمدن یک سرباز حلبی خلا تنهایی در اتاق ژیرو از بین می‌رود و او با آسودگی به خواب می‌رود.

جبار شافعی‌زاده در این کتاب به موضوع ترس و تنهایی در کودکان می‌پردازد و راه‌حل خوبی هم برای این دو مشکل ارائه می‌دهد.

اولین راه‌حل قصه‌گویی است.

ژیرو با همه دلداری‌هایی که پدر و مادرش به او می‌دهند اول با یک‌چیز آرام می‌شود و آن‌هم قصه‌ای است که پدرش برایش می‌خواند. ژیرو با شنیدن داستان زندگی یک سرباز حلبی شجاع این را یاد می‌گیرد چگونه به ترس‌هایش نگاه کند و با آن‌ها روبرو شود.

ژیرو با شنیدن اتفاقاتی که برای یک سربازی حلبی پیش آمده و قرار دادن خودش به‌جای او به آرامش می‌رسد. (اشاره کتاب به اهمیت افسانه‌ها و قصه‌ها)

نکته بعدی نقش عروسک‌ها و اسباب‌بازی‌ها در زندگی یک کودک است. در این داستان آنچه باعث می‌شود در پایان ژیرو به خواب آرامی برود وجود یک سرباز حلبی در اتاقش است.

سرباز حلبی برای ژیرو صرفاً یک اسباب‌بازی که راه می‌رود و حتی به سقف اتاق نور می‌اندازد نیست.

همچنان که برای خیلی از کودکان اسباب‌بازی‌هایشان موجودات بی‌جانی نیستند. آن‌ها با جان دار پنداری اسباب‌بازی‌ها هم سرگرم می‌شوند و هم برای زندگی آینده تمرین می‌کنند. (اشاره به نقش اسباب‌بازی‌ها در پرورش روان کودک)

سرباز در کتاب “سرباز حلبی و هیولای تاریکی” کسی است که تاریکی را کنار می‌زند و روشنایی را به خانه کودک می‌آورد. (نوری که از سر سرباز حلبی می‌تابد تأکیدی بر این موضوع است.)

ویدا کریمی با تصویرگری خاصی به داستان حالت بصری متفاوتی بخشیده که باعث می‌شود خواننده شخصیت و یا شخصیت‌های داستان را بهتر ببیند.

مخصوصاً که تصویرگر در یک فریم حالت‌های مختلف شخصیت‌ها را نشان داده است. درواقع به‌جای این‌که نویسنده تمامی صحنه را توضیح بدهد، تصویرگر این کار را کرده است.

در پایان خوب است به اسامی که جبار شافعی‌زاده برای شخصیت‌های خود انتخاب می‌کند توجه کنیم. او همان‌طور که در نوشتن متنِ اثر نهایت ریزبینی و نکته سنجی را دارد، در انتخاب اسم هم دقت ویژه‌ای به خرج می‌دهد. او سراغ اسامی می‌رود که کمتر به گوش خواننده خورده باشد تا وقتی کودکی داستانش را خواند تا مدت‌ها در ذهنش بماند.

در این داستان به واژه‌ی ژیرو دقت کنید؛ در آن طنین خاصی است، تکراری هم نیست لاقل کمتر کسی چنین اسمی را شنیده است.

علاوه بر تازگی، معنای درخوری هم دارد. ژیرو به معنای فرهیخته و دانا است. به نظر من باید به چنین حسن انتخابی به نویسنده آفرین گفت؛

پشت جلد کتاب سرباز حلبی و هیولای تاریکی

دوست داری در یک شب تاریک‌تاریک، همراه یک سرباز حلبی شجاع، به جنگ چند هیولای ترسناک بروی و آن‌ها را شکست بدهی؟

پس معطل نکن!

کتاب را ورق بزن و سفر پر ماجرایت را آغاز کن.

ژیرو در تاریکی منتظر توست.

از اینجا به سبد خود اضافه کنید

انیمیشن سرباز حلبی و هیولای تاریکی

ترس‌هایمان ما را از زندگی باز می‌دارند. برای نجات از ترس‌هایمان اول باید با آن‌ها روبرو بشویم و سپس خوب بشناسیمشان.

کتاب سرباز حلبی و هیولای تاریکی در رسانه‌ها

معرفی کتاب کودک سرباز حلبی و هیولای تاریکی نوشته جبار شافعی‌زاده

مامان، از کارهایم عصبانی نشو!

نویسنده: فاطمه نعمتی

:::: منبع: ایبنا ::::

«حق بالندگی» را نباید از کودکان بگیریم. این بالندگی می‌تواند در ابعاد و اجزای مختلف زندگی درونی و بیرونی‌شان نمود داشته باشد. اینکه چه چیزهایی باعث بالندگی ویژگی‌های کودک شما می‌شود و چه‌چیزهایی توانایی‌های او را محدود و محصور می‌کند، به خود شما برمی‌گردد و رفتاری که با او دارید.
سرویس کودک و نوجوان خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) – فاطمه نعمتی: کتاب لالا و جادوی کلماتش را که روبه‌رویم گذاشتم احساسی شبیه به یک «نَه» بزرگ داشتم. دلم نمی‌خواست بخوانمش؛ چون تصویر روی جلدش جذبم نکرده بود و آن را بسیار ساده و ابتدایی دیدم؛ اما دکمه خبرنگاری‌ام را زدم و نقش «چشم‌ها را باید شست / ‏‬جور دیگر باید دید» را به خود گرفتم.

«لالا و جادوی کلماتش» با یک جمله کوتاه شروع می‌شود: «اوه، این لالا است!». منی که کتاب لالا و جادوی کلماتش را خوانده‌ام می‌توانم بگویم همین جمله، کافی است. اینکه او لالا باشد و خودش باشد و نقش مخصوص به خودش را ایفا کند، کافی است؛ اما شمایی که این کتاب را نخوانده‌اید باید بدانید لالا کیست و چه کرد؟ شاید بعدش بفهمید خودتان چه کسی هستید و باید چه کنید؟ گِریسی جانگ، نویسنده و تصویرگر کتاب هم همین عقیده را دارد و در ابتدای کتابش گفته: «تقدیم به لالایی که درون همه‌ی ماست.».

لالا یک دختربچه پرتحرک است که یک‌جا بند نمی‌شود. این اولین نشانه‌ای است که دست‌تان می‌دهم. اطراف‌تان را ببینید که چه تعداد از این بچه‌ها حضور دارند؟ شاید یکی از فرزندان خود شما، یک لالا باشد. او هر روز کلی برو و بیا به درون خانه و بیرون دارد و مادرش از این تحرک، عصبانی است. لالا هر روز با قابلمه‌ای آب، به تکه‌زمینی سخت و خشک که در نزدیکی خانه‌شان قرار دارد، سر می‌زند و به جوانه‌هایی که از آن سر برآورده‌اند نگاه می‌کند و به آن‌ها آب می‌دهد. او هر روز به آن‌ها می‌گوید: «سلام، سلام دوستان من!».

کتاب را ورق می‌زنم. سفیدی بیش‌تر صفحه را پوشانده است. شکل‌هایی به رنگ سیاه و زرد و سبز هم دیده می‌شود؛ آدم‌ها هستند و ساختمان‌ها و شهر. مادر لالا به کارهای خانه مشغول است و خودِ لالا به سروسامان‌دادن به جوانه‌های زمین نزدیک خانه.

گریسی جانگ نخواسته داستان قلنبه‌سلنبه‌ای را برای بچه‌ها تعریف کند. او در این داستان کوتاه، لالا را به شکل همه بچه‌های دنیا درآورده است؛ طوری که فرقی نمی‌کند زهرا در ایران باشد، امیلی در انگلستان، یاشار در ترکیه یا دیرام در هند. همه بچه‌ها می‌توانند مثل لالا باشند؛ فقط باید لالای درون‌شان را بیدار نگه دارند.

داستان، پرتحرکی لالا را طوری نشان می‌دهد که مادرش مدام مجبور می‌شود بگوید: «لالا، آرام بگیر!». این دختربچه گرما و سرما نمی‌شناسد، هر طوری که هست باید بیرون برود و به گیاهانش سر بزند؛ جایی که او مالِ مالِ خودش می‌دانست و احساس راحتی زیادی می‌کرد. او در این مکانِ امن در کنار دوستان امنی که برای خودش درست کرده بود، خوش‌حال بود و راضی. کلماتش در این حال‌وهوای امن، جان می‌گرفت و هر روز حرف‌های قشنگ‌تر و محبت‌آمیزتری به دوستان سبزش می‌گفت. هر چقدر مادر از دست لالا عصبانی می‌شد و می‌خواست کنترلش کند، لالا پرانرژی‌تر و مهربان‌تر به کارش ادامه می‌داد. او سراسر مِهر شده بود برای دوستان سبزش.

شروع داستان لالا و جادوی کلماتش با توضیحاتی درباره لالا، مادرش و دوستان جدیدش اتفاق می‌افتد و تصاویر کتاب ما را بیش‌تر با داستان‌پردازی گریسی جانگ آشنا می‌کند؛ اما این یک داستان کوتاه است که گره‌افکنی و گره‌گشایی را از یاد نبرده است. داغ‌ترین روز تابستان می‌شود گره‌ای که به کار لالا می‌افتد؛ چرا که مادر دستور می‌دهد نباید از خانه بیرون برود و حق بازی در خاک‌وخُل میان علف‌ها را ندارد.

لالای غمگین، دختربچه‌ای است که در تمام وجودش محبت بالا و پایین می‌پرد و اصلاً همین مهربانی‌ای که او به جهان دارد، باعث شده که این‌قدر پرانرژی هم باشد. حالا این دختربچه پرتحرکِ لطیف، مجبور به نشستن و کاری‌نکردن است. جانگ گره در کتاب لالا و جادوی کلماتش داستانش را با یک سؤال به یاد مخاطب می‌آورد! «حالا چه کسی به دوستان کوچولوی لالا سر می‌زند؟». مخاطب به جواب‌های مختلفی ممکن است فکر کند؛ مثلاً همسایه‌ها، خودِ مادر، یک دوست ناآشنا یا اینکه خودِ لالا راهی برای بیرون‌رفتن از خانه پیدا می‌کند؛ اما نویسنده کتاب با زیرکیِ تندوتیزی، نمی‌گذارد به اصطلاح آب در داستانش بیفتد و الکی آن را کِش نمی‌دهد. او دو صفحه بعد جواب همه‌چیز را در اختیارمان می‌گذارد: جواب سؤال خودش، کلافگی‌های مادر، داغی هوا، محبت لالا و پیام داستان. «دوستان لالا بلند و پرپشت شده بودند و مثل فواره‌ای زیر نور خورشید، روی خانه‌ی لالا و همسایه‌ها را پوشانده بودند.».

کتاب «لالا و جادوی کلماتش» را می‌توان به چند بخش تقسیم کرد و برای هر مبحث، چندین صفحه مطلب نوشت؛ اما در این یادداشت به ذکر چند مورد بسنده می‌کنم و تأمل درباره باقی مباحث را به خودتان می‌سپارم. اولین نکته‌ای که در کتاب لالا و جادوی کلماتش می‌توان به آن پرداخت، لالابودن لالاست. او دختربچه‌ای پرتحرک است که شاید علم امروز عناوین مختلفی برایش در نظر بگیرد و هر پزشک و مربی بخواهد با انواع و اقسام کارها، رفتارش را بررسی کند. احتمالاً در خانواده یا اطرافیان‌مان بچه‌های پرتحرکی را دیده‌ایم که یک‌جا بند نمی‌شوند و مدام مشغول انجام کاری هستند: گاهی مفید و گاهی خطرناک. مادر لالا در ساختار خانواده و در وهله اول، توجهی به رفتار دختربچه نداشت و صرفاً از این‌همه تحرک او شکایت داشت که گاهی موجب خلل در کارهایش می‌شد و گاهی نگرانی‌هایی را برایش به دنبال داشت. او به حکم مادرانگی می‌خواست مواظب فرزندش باشد و او را از سرما و گرما، آسیب جسمانی و بیماری محافظت کند؛ بنابراین در حساس‌ترین لحظه که داغ‌ترین روز تابستان بوده است، به او اجازه بیرون‌رفتن از خانه را نمی‌دهد. مطلبی که مادران باید آن را در نظر بگیرند این است که محافظت از فرزندان ابعاد مختلفی دارد که با یک دستور و ابلاغِ باید و نباید، میسر نمی‌شود. مادر لالا ضمن ابراز گلایه‌ها و کلافگی‌هایش می‌تواند همراه دختربچه‌اش شود و از او بپرسد این‌همه وقت چرا به بیرون می‌رود و چه کاری می‌کند؟ گفت‌وگو و صحبت‌کردن درباره جزئیات کارهای روزانه می‌تواند برای هردوی آن‌ها مفید و لذت‌بخش باشد؛ چه آن‌وقتی که مادر از روزمرگی‌اش برای کودکش بگوید و چه آن‌زمانی که فرزند دنیای بچگانه‌اش را روایت کند. البته که مادر لالا در پایان داستان لالا و جادوی کلماتش به ماهیت کارهای دخترش پی برد و از او قدردانی کرد و لالا را با یک تشویق مادرانه، برای مهربان‌ترشدن با جهان، مصمم‌تر کرد.

حالا می‌رسیم به نکته بعدی که اندکی قبل خواندید. لالا با جهان اطرافش مهربان بود. او همه‌چیز را دوست داشت و دوستِ خودش می‌دانست. او کمک کرد از دل زمینی خشک، گیاهانی سرسبز و بلند و مفید بیرون بیاید که نشانه خودِ لالا باشد. بچه‌ها در عالم کودکی‌شان دوست دارند کارهای بزرگسالانه انجام دهند و حتی بارها می‌بینیم که می‌گویند آرزو دارند زودتر بزرگ شوند. این اثر در عین ساده‌بودنش، این نکته را به ما یادآور می‌شود که توانایی‌های کودکان را باید جدی بگیریم و بگذاریم تا جایی که توانایی‌شان اجازه می‌دهد به تحقق یک اتفاق کمک کنند؛ حتی اگر این اتفاق، کاشتن یک گیاه در دل خاک و درخت‌شدن آن باشد. مهربان‌بودن لالا نیز جزئی از لالابودنش بود. هر کدام از ما خصلت‌هایی داریم که در یکی زیادتر هست و در دیگری کمتر. اگر مهربانی را از لالا و لالاهای دنیایمان بگیریم، چه‌چیزی از آن‌ها باقی می‌ماند؟ نگاهی به کودکان اطراف‌تان بیندازید؛ حتی می‌توانید تلویزیون را روشن کنید و نگاهی کنید به کودکان فلسطینی که اکنون در نقطه مرکزی جنگ و آوارگی و خون، زندگی می‌کنند و هنوز کودکی خود را از یاد نبرده‌اند؛ چرا که دوست دارند بازی کنند، مهربان باشند و امیدوار. همان‌طور که نباید از لالای این کتاب مهربانی را بگیریم، از لالاهای فلسطینی هم نباید امیدواری را جدا کرد.

لالا و جادوی کلماتش

آخرین نکته‌ای که در تمام این متن گنجانده شده بود، اما به‌وضوح از آن یاد نشده، «حق بالندگی» است که نباید از کودکان بگیریم. این بالندگی می‌تواند در ابعاد و اجزای مختلف زندگی درونی و بیرونی‌شان نمود داشته باشد. اینکه چه چیزهایی باعث بالندگی ویژگی‌های کودک شما می‌شود و چه‌چیزهایی توانایی‌های او را محدود و محصور می‌کند، به خود شما برمی‌گردد و رفتاری که با او دارید. البته که شما به عنوان پدر و مادر خیلی بهتر از هر کسی، دختر یا پسرتان را می‌شناسید و می‌توانید لالای درونش را بیدار کنید و بیدار نگه دارید!

«لالا و جادوی کلماتش» را معصومه نفیسی ترجمه و انتشارات میچکا (کودک و نوجوان مبتکران) منتشر کرده است. کلمات کتاب مثل شخصیت‌پردازی خودِ لالا ساده و جالب‌اند. تصاویر کتاب نیز که در ابتدا به نظر می‌رسید بسیار ساده و سطحی باشند، هر چه گذشت پرمفهوم‌تر و معقولانه‌تر شدند؛ به طوری که در صفحات پایانی رازورمز نوع تصویرگری گریسی جانگ برملا می‌شود.

درباره این اثر چند نویسنده و تصویرگر خارجی صحبت کرده و احساس خود را از خواندنش گفته‌اند که در پشت جلد کتاب لالا و جادوی کلماتش آمده است. این یادداشت نیز ضمیمه می‌شود به کتاب برای همه پدرها و مادرهایی که نگران لالای خانه‌شان هستند!

معرفی کتاب کودک لالا و جادوی کلماتش نوشته‌ی گریسی جانگ

بگذارید کلمات دنیا را نجات دهند!

نویسنده: آلما توکل

:::: منبع: آوانگارد ::::

بگذارید اینطور شروع کنم که قبل از در دست گرفتن این کتاب « لالا و جادوی کلماتش » هیچ چیزی درباره آن نمی‌دانستم. نه می‌دانستم این کتاب تحسین شده است، نه می‌دانستم کتابی تصویری است که در سال ۲۰۲۲ جایزه برده است و نه می‌دانستم قرار است وقتی آن را می‌بندم تا چند روز به آن فکر کنم. فقط جلد آن را دیدم.

رنگ‌های محدود و هوشمندانه، تصویری از دختری که گیاهی را نوازش می‌کند. کتاب لالا و جادوی کلماتش را باز کردم و با رنگ‌های محدود آن روبرو شدم، تصویرگر عناصر مهم داستانش را رنگی کرده بود و سایر اجزا سیاه و سفید بودند. شروع به خواندن کردم و معجزه کلمات و تصویر آغاز شد.

لالا قهرمان این کتاب است و در چند صفحه اول کتاب خیلی خوب می‌تواند ذهن مارا درگیر خودش و دنیایش کند. صدالبته که نویسنده و تصویرگر کتاب این معجزه را خلق کرده است، دختری که احتمالاً در دنیای واقعی هم وجود دارد – و ما کمتر به او توجه کرده و می‌کنیم – ما را به دل دنیای کودکانه‌اش می‌کشاند. دخترک به مخاطبان کودکش یاد می‌دهد که چطور کلمات مهرآمیز و عشق می‌تواند دنیا را تغییر بدهد، پس نباید هیچوقت این کلمات را دست کم بگیرند.

در کتاب «کلمات لالا» نوشته گریسی جانگ، که در فارسی با نام «لالا و جادوی کلماتش» منتشر شده است، لالا دختر پرتحرکی است که حتی در هوای بسیار گرم، در خیابان و محله می‌دود. لالا به نظر نمی‌رسد که متوجه گرما باشد. انرژی او بی‌پایان است. او در گرما به دیدن دوستانش که در یک قطعه زمین کوچک و خاکی زندگی می‌کنند می‌رود.

برای رسیدن به آن‌ها از حصار سیمی کوچکی بالا می‌رود و به آن‌ها عشق می‌ورزد. دوستان لالا گیاهانی هستند که در آن قطعه زمین زندگی می‌کنند. البته که مامان آن‌ها را علف‌های هرز می‌نامد، اما لالا به گیاهانش می‌گوید که آن‌ها را دوست دارد. او یک گلدان بزرگ پر از آب حمل می‌کند تا مطمئن شود آن‌ها تشنه نیستند.

لالا با صدای نرم و آرام کلمات شیرین و مهربانی به دوستانش می‌گوید. لالا نجوا می‌کند: «قد بکشید و بزرگ شوید‌، دوستان خوبم.»

اما بالاخره مامان خسته می‌شود. روز بسیار گرمی است: «دیگر کافی است لالا! دیگر حق نداری توی خاک و خل میان علف‌ها بپلکی و وراجی کنی! امروز در خانه می‌مانی.»

معلوم است که لالا در خانه می‌ماند. گریه هم می‌کند. از پنجره به بیرون نگاه می‌کند و از راه دور کلمات جادویی اش را روانه دورترها می‌کند تا دوستانش عشق دریافت کنند. اما حالا مساله این است؟ آیا کلمات لالا اثرگذارند؟ آیا گیاهان قدردان عشق او هستند؟ حالا که آب و عشق دریافت نمی‌کنند قرار است چه اتفاقی برای آنها بیفتد؟

نویسنده و تصویرگر کتاب درباره اثر چند وجهی خودش گفته است: «‌ما دنیاهای مختلفی را در خود حمل می‌کنیم. من می‌خواستم تضادی بین دنیای لالا و دنیایی که لالا برای خودش و در نهایت برای جامعه‌اش ایجاد می‌کند وجود داشته باشد. هیچ دنیایی بهتر یا بدتر از دیگری نیست، اما وقتی کودک هستید، شگفتی در همه چیز وجود دارد، هر مکان جدیدی می‌تواند شگفت‌انگیز باشد.

من می‌خواستم این کتاب احساسات کشف، پرورش و خلق را به تصویر بکشد. رنگ زرد برای من نماد گرما است، گرمایی که از خورشید می‌تابد، گرمای خانه، یک کودک خوشبین که جادوی خودش را زندگی می‌کند.»

لازم است بدانید که او در کتابش از دو رنگ سبز و زرد و سیاه و سفید استفاده کرده است. رنگ‌هایی که به فراخور ماجرا کم و زیاد می‌شوند.

لالا و جادوی کلماتش

همان‌طور که گفتیم کتاب لالا و جادوی کلماتش بر قدرت کلمات و تأثیر آن بر دیگران تأکید می‌کند. از طریق داستان لالا، کودکان می‌آموزند که کلمات و رفتارهای محبت‌آمیز می‌تواند به رشد و شادی دیگران کمک کند. این آموزش به کودکان کمک می‌کند تا یاد بگیرند که چگونه با دیگران به طور مثبت و دلگرم‌کننده برخورد کنند.

از طرفی لالا به گیاهانش مانند دوستانش رسیدگی می‌کند و این داستان اهمیت مراقبت از طبیعت و ارتباط با محیط‌زیست را به کودکان یاد می‌دهد. کتاب لالا و جادوی کلماتش می‌تواند کودکان را تشویق کند که نسبت به طبیعت و محیط زیست خود مسئولیت‌پذیرتر باشند و به طبیعت احترام بگذارند.

در ضمن داستان لالا که با گیاهان صحبت می‌کند و آن‌ها را تشویق می‌کند تا رشد کنند، به کودکان این امکان را می‌دهد که تخیل خود را گسترش دهند و به قدرت تخیل و خلاقیت خود بیشتر پی ببرند. این داستان می‌تواند الهام‌بخش کودکان برای تجربه و خلق داستان‌های خودشان باشد.

کتاب لالا و جادوی کلماتش در فهرست بهترین کتاب‌های کودکان و نوجوانان از مرکز کتاب‌های کودکان کانادا در سال ۲۰۲۲ قرار گرفته است.

این کتاب نخستین اثر نویسنده و تصویرگر آن است.

گفتگوی اختصاصی میچکا با مترجم کتاب “لالا و جادوی کلماتش”، خانم معصومه نفیسی

معصومه نفیسی:

در گشت‏ و گذارهای کتابی‏‌ام، معمولاً اولین چیزی که من را تشویق می‏‌کند کتابی را ورق بزنم و زیرو رو کنم تصویر جلد کتاب، نام نویسنده و تصویرگر آن است.

اما معیار اصلی انتخاب، موضوع و درون‏مایه همراه با تصاویر زیبا و خاص آن است.

معصومه نفیسی

در گشت‏ و گذارهای کتابی‏‌ام، معمولاً اولین چیزی که من را تشویق می‏‌کند کتابی را ورق بزنم و زیرو رو کنم تصویر جلد کتاب، نام نویسنده و تصویرگر آن است. اما معیار اصلی انتخاب، موضوع و درون‏مایه همراه با تصاویر زیبا و خاص آن است. من به‏ دنبال محتوایی می‏‌گردم که خیلی زیرکانه و در قالب داستانی محکم، عشق و دوستی، همدلی و مهربانی، تکنیک‏‌های مهارتِ پذیرش تفاوت‏‌ها و در نهایت صلح را به کودکان تقدیم و از آن‏ها در برابر هر نوع خشونت، جنگ و تبعیض ‏نژادی محافظت نماید.

کتاب لالا و جادوی کلماتش،. داستانی است که از قدرت جادویی کلمات و معجزه‏‌ی دوست‏‌داشته‏ شدن صحبت می‏‌کند. کلمه‌‏های مهربانانه‌‏ای که جوانه‏‌های امید، عشق و صلح را در روح ‏و روان آدم‌‏ها شکوفا می‏‌کنند. تصویرها ساده، پر از حس و حرکت، و مکمل روایت داستان‏‌اند.

بله. من هم در وجودم لالایی دارم که عاشق طبیعت و همه‏‌ی موجودات از هر رنگ و نژادی است.

من کارشناس روان‏شناسی نیستم، ولی از دید من لالا دختری پرجنب‏ و جوش و پرانرژی، مهربان و عاشق طبیعت، محکم و استوار، خوش‏بین و امیدوار است.

بازیگوشی‏‌ها، مهربانی‌‏ها و شخصیت محکم و امیدوارش را.

به ‏نظر من، مادر لالا کمال‌‏طلب و مستبد است. او حس‏ و حال لالا را درک نمی‏‌کند و با تحکم و بدون همدلی با او رفتار می‏‌کند. اما می‏‌بینیم که در آخر داستان، مادر متحول می‌‏شود و ارزش وجودی لالا را درک کرده، به او می‏‌گوید: «عاشقتم، دختر کوچولوی بی‏‌نظیرم…»
مسلماً من چنین تعاملی را نمی‏‌پسندم. من همیشه آرزو داشته‏‌ام برای فرزندانم یک دوست باشم.

الگوی مهربانی، امید و صلح است و به ما نشان می‏‌دهد که با جادوی کلمات می‏‌توان دنیایی از عشق، طراوت و شادی ساخت. می‌‏شود و ارزش وجودی لالا را درک کرده، به او می‏‌گوید: «عاشقتم، دختر کوچولوی بی‏‌نظیرم…»
مسلماً من چنین تعاملی را نمی‏‌پسندم. من همیشه آرزو داشته‏‌ام برای فرزندانم یک دوست باشم.

به‏ نظر من این کتاب علاوه بر کودکان،‏ برای بزرگ‏سالان هم الهام‌‏بخش است و من امیدوارم لالا الگوی خوبی از مهربانی و امید برایمان باشد تا شادی و شور زندگی به قلب‏‌ها و سرزمین‌مان بازگردد.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *