کتاب را که باز می‌کنید در اولین تصویر، چیز جالبی می‌بینید. جاده‌ایی مارپیچ از بالای صفحه در کنار خانواده که به مکس در پایین صفحه می‌رسد. این تصویر پرمعنا نکته‌ایی را نشان می‌دهد؛ این‌که دوری و جدایی از خانواده به سادگی اتفاق نمی‌افتد، پرپیچ وخم و افتان و خیزان خواهد بود. در ادامه هرچه مکس جلوتر می رود با افراد بیشتری روبرو و آشنا می‌شود. مانند گلوله‌ی برفی که از بالا حرکت کرده و هرچه پایین‌تر می‌آید بزرگ‌تر می‌شود.

فکر کنم داستان این کتاب درباره موشی به اسم مکس است که از خانواده‌اش جدا می‌شود تا مستقل زندگی کند. او درراه با چند نفرآشنا می‌شود. آن‌ها که هریک توانایی‌های دارند که ناتوانی دیگری را جبران می‌کند. در واقع داستان به کودکان یاد می‌دهد که دوستان می‌توانند نقص‌های مارا بپوشانند، همان‌طور که ما می‌توانیم با توانایی‌هایمان، نقض‌های آن‌ها را پوشش دهیم. در گروه بودن مزایایی دارد که در تنها بودن یافت نمی‌شود.

پشت جلد

هرکدامشان یک نقض کوچک دارند و البته یک توانایی ویژه. اما وقتی همه کنار هم هستند، یک گروه قوی تشکیل می‌دهند؛

یکی برای همه، همه برای یکی

با کمک هم می‌توانیم به بسیاری از آرزوهایمان برسیم.